حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

لغت نامه خانوم خانوما

  نفس مامان سلام امروز تصميم گرفتم دايره لغاتي كه تاحالا موفق به گفتنش شدي ومامان ترجمه ميكنه را بذارم البته اینها آوا ها و کلماتی هستن که مامان موفق شده رمز گشایی کنه  این رمز گشایی باکمک خودتو بوده چون با استفاده ازحرکات متفاوت چشم وابرو یاهمون ادا واطوار وحرکات دست واعضای بدنت منظورت را حالیم می کنی انشالله مامان جون من سعی میکنم دایره لغاتم را وسیعترکنم تا بقیه صحبتها وسخنرانیهات را هم متوجه بشم فعلا همینها را منویسم :                                  ...
7 خرداد 1390

دندون نو بخورپلو

دخمل نازم سلام دوشنبه شب باهم رفتیم جشن روزمادروتوهم حسابی شیرینکاری درآوردی   ومیرقصیدی   ولی من کمی نگران بودم چون وقتی دستت را گرفتم کمی داغ بود کم کم هم تبت بالاتررفت ودیگه نتونستیم بمونیم وباهم سريع برگشتيم سرراه اومدیم خونه مامانی نزدیک دودرجه تب داشتی بلافاصله بهت شربت ایبوپروفن دادم وشب همونجا خوابيديم چون تواصلا حالت خوب نبود                                             &...
7 خرداد 1390

براي مادرم

دخترنازنينم سلام پس فردا تولد حضرت فاطمه(ص) ، روز زن وروز مادر هست خانم بزرگواري كه نمونه همه زنان عالمه خانم مهربوني كه باشفاعت اون من شش ماهه دوباره به زندگي برگشتم وهروقت دست به دامانش ميشم دست خالي برم نمي گردونه خانومم امروزمي خواستم يه متن ادبي قشنگ براي مامانم بنويسم ولي نتونستم دلم گرفته راستش مي خوام باتو همدم زندگيم درد دل كنم نه ازحماتي كه براي توكشيدم بلكه اززحماتي كه ماماني  براي خودم كشيدن اينو ازماماني زيادشنيده بودم كه تا مادر نشي نمي فهمي ولي دركش برام خيلي سخت بود حالا كه مامان شدم كم كم داري معنيش را مي فهمم  ولي بازم به قول ماماني تادخترت بزرگ نشه خيلي چيزا را نمي فهمي ميدوني مامان جون بعضي وقتها ...
1 خرداد 1390

عكساي جشن تولديكسالگي حسني جون مامان

تولدتولدتولدت مبارك                 مبارك مبارك تولدت مبارك                           دخترخوبم امیدوارم همیشه درپناه خداوند سالم وشاد باشی خخخخخیییییییییلللللللییییییی دددددددوووووووسسسسسستتتتتت دددددددااااااااارررررممممممم   ...
28 ارديبهشت 1390

اندر احوالات نی نی نوپس ازتولد

سلام حسنی جونی مامان عزیزمامان چندروز بعدازتولدت کمی زردی داشتی که باآزمایش مشخص شددرحدمرزه به تجویز حاج خانم ترنجبین بهت دادیم وفرداش زردیت پایین اومدولی من خیلی نگران بودم که زردیت بالا بره وخدای نکرده بیمارستانی بشی چون من تاتولدتو هیچ وقت یه نی نی بغل نکرده بودم وهنوزبلدنبودم تنهایی تورابگیرم من حتی نمی دونستم چطور عوضت کنم که کم کم باآموزشهای مامانی استادشدم توشبانه روز گریه میکردی ودکترمیگفت بخاطر کولیکه به قول قدیمیا چله داری میکردی مامانی وحاج خانم هم شیفتی تورا بغل میکردن تاآروم بشی شبها که خیلی گریه میکردی توبغل حاجی خانم قرارمیگرفتی وخواب میرفتی   چندروزاول برای شیرخوردن هم کمی اذیت کردی وشیرنمی خوردی من ومامانی وحا...
27 ارديبهشت 1390

اولين عكسهاي ني ني جوني

خانوم مامان اين اولين عكسيه كه بابا 5 ساعت بعدازتولدت توبيمارستان ازت گرفته  اين عكساهم زماني كه ازبيمارستان مرخص شديم واومديم خونه خودمون ازت گرفتم كه يك روزه هستي    ژستهاي مختلفي كه توخواب ميگرفتي     دست كوچولو پاكوچولو   ...
25 ارديبهشت 1390

بالاخره وبلاگ حسني خانم متولد شد

شروع كارها بنام خدا حسني جوني مامان سلام بالاخره بعدازمدتها عزمم را جزم كردم وبرات وبلاگ زدم هوراااااااااااااااااا                                     مي خوام ازاون روزا يك كم برات بگم اززماني كه من بخاطريه سري گرفتاري و ناراحتي خیلی خسته شده بودم وازخدایه ذره امید می خواستم ولي انگارخدامي خواست يه دنيا اميد به من بده اين بود كه بهترين روزهاي زندگيم ازفرداش شروع شد : اولين روز خوبم يعني شنبه صبح هشتم فروردين هشتاد وهشت بود كه رفتم ازمايش دادم وساعت ده ون...
23 ارديبهشت 1390

مامان عكاس مي شود

ني ني جون مامان اين عكسا را شب قبل ازتولدت گرفتم اتاق وسيسمونيت كه معلوم نيست وقتي اينجا رامي بيني چقدرش سالم مونده باشه           ...
20 ارديبهشت 1390