جشن تولدهاي پيش ازموعد
دخترنازنين من سلام
امسال هم نهم آذر روز تولدت تو ماه محرم مي افتاد تو هم كه حسابي جشن تولددوست داري ازطرفي دوتاعيد قربان وعيدغدير هم نزديك بود بنابراين با بابا مهدي تصميم گرفتيم هركدوم ازاين دوعيد را خونه يكي ازبابابزرگها جشن بگيريم
سه شنبه بيست وسوم مهرماه یک روز قبل ازعیدقربان ، باباعباس ومادرجون ازمشهداومده بودن وهمه جمع بودن بنابراين بهترين موقعيت براي برگزاي جشن تولدمون بود من وتو باهم رفتيم كيك انتخاب كرديم وكلاه و... راخريديدم وباهم رفتيم خونه باباعباس شما بچه ها چه بلوائي به پاكردين . شلوغ پلوغ بازي جيغ وسروصدا بابچه هاي عمه ها حسابي بهتون خوش گذشت فقط فكركنم باباعباس ومادرجون سرشون داشت مي تركيد ازاينهمه سروصدا شب خيلي خوبي بود وخيلي خوش گذشت
واما پشت صحنه ......
جمعه سوم آبان يك روز بعدازعيدغدير، نوبت جشن تولدخونه بابائي بود ازطرفي دايي وحيد هم مي خواستن تولدصبا جون را بگيرن به همين دليل قرارشد تولد شما دوتا فرشته باهم برگزاربشه البته قبل ازتولد، ناهارهمه رستوران زنبق مهمون ما بودن محيط بزرگ وباصفاي اونجا براي شمادوتا كه مي خواستين بدوين عالي بود بنده هم درمقام عكاس دنبالتون مي دويدم وعكس مي گرفتم شايد يكيش به دردبخوره
بعدازناهارخونه بابايي رفتيم هركاري كرديم بخوابيد كه براي عصرسرحال باشيدنشد كه نشد به هرحال عصرجشن تولدمون را گرفتيم براي عكس گرفتن حسابي فيلم بازي داشتيم وخنديديم چون ازقبل برنامه تولدداشتيم همه زحمت كشيده بودن وبراتون كادوآورده بودن بابائي وماماني اسكوتر،حاج خانم مگ مغناطيس ،خاله فائقه خرس پو، دائي وحيد وفهيمه خانم يه بلوز خوشگل ومن وباباهم يه سوئيشرت براتون آورده بوديم البته كادواصلي من وبابامهدي هنوز مونده روز خيلي خوبي بود وحسابي خوش گذشت
سه تا کوچولو توراه خونه بابائی در ماشین دائی وحید ، خدا به داد دائی برسه
فینگیلی خانواده که بعدازجشن تولدازخواب بیدارشد ومتعجبانه نگاه می کرد