حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

جشن تولدهاي پيش ازموعد

1392/8/12 14:36
نویسنده : ماماني
975 بازدید
اشتراک گذاری

 نایت اسکین

 دخترنازنين من سلام

امسال هم نهم آذر روز تولدت تو ماه محرم مي افتاد تو هم كه حسابي جشن تولددوست داري ازطرفي دوتاعيد قربان وعيدغدير هم نزديك بود بنابراين با بابا مهدي تصميم گرفتيم هركدوم ازاين دوعيد را خونه يكي ازبابابزرگها جشن بگيريم 

سه شنبه بيست وسوم مهرماه یک روز قبل ازعیدقربان ، باباعباس ومادرجون ازمشهداومده بودن وهمه جمع بودن بنابراين بهترين موقعيت براي برگزاي جشن تولدمون بود من وتو باهم رفتيم كيك انتخاب كرديم وكلاه و... راخريديدم وباهم رفتيم خونه باباعباس شما بچه ها چه بلوائي به پاكردين . شلوغ پلوغ بازي جيغ وسروصدا بابچه هاي عمه ها حسابي بهتون خوش گذشت فقط فكركنم باباعباس ومادرجون سرشون داشت مي تركيد ازاينهمه سروصدا شب خيلي خوبي بود وخيلي خوش گذشت

 

 

 

 

 

واما پشت صحنه ......

 

 

نایت اسکین

 

جمعه سوم آبان يك روز بعدازعيدغدير، نوبت جشن تولدخونه بابائي بود ازطرفي دايي وحيد هم مي خواستن تولدصبا جون را بگيرن به همين دليل قرارشد  تولد شما دوتا فرشته باهم برگزاربشه  البته قبل ازتولد، ناهارهمه رستوران زنبق مهمون ما بودن محيط بزرگ وباصفاي اونجا براي شمادوتا كه مي خواستين بدوين عالي بود بنده هم درمقام عكاس دنبالتون مي دويدم وعكس مي گرفتم شايد يكيش به دردبخوره

بعدازناهارخونه بابايي رفتيم  هركاري كرديم بخوابيد كه براي عصرسرحال باشيدنشد كه نشد به هرحال عصرجشن تولدمون را گرفتيم براي عكس گرفتن حسابي فيلم بازي داشتيم وخنديديم چون ازقبل برنامه تولدداشتيم همه زحمت كشيده بودن وبراتون كادوآورده بودن بابائي وماماني اسكوتر،‌حاج خانم مگ مغناطيس ،‌خاله فائقه خرس پو، دائي وحيد وفهيمه خانم يه بلوز خوشگل ومن وباباهم يه سوئيشرت  براتون آورده بوديم البته كادواصلي من وبابامهدي هنوز مونده روز خيلي خوبي بود وحسابي خوش گذشت

 

 

 

 

سه تا کوچولو توراه خونه بابائی در ماشین دائی وحید ، خدا به داد دائی برسه خنده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فینگیلی خانواده که بعدازجشن تولدازخواب بیدارشد ومتعجبانه نگاه می کردقلب

 

نایت اسکین
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سیاهچاله
13 آبان 92 14:48
آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخجون عکس
یعنی اصلا روحم شادشد.اینقدی که شما با عکس های قشنگتون روح من رو شاد می کنید،عمرا فاتحه با روح مرده ها کنه!
یعنی بخدا خیلی میمیرم برای عکس هاتون
ان شاالله تولد100سالگیش زیر سایه شما و باباش
خیلی دلم میخواد یه بار از نزدیک ببینم شما رو.
اون خرسا کادوی کی بود؟خیلی ناز و شاد بودن.منم میخوام


سلام برحكيمه خانوم گل
منم وقتي اسمتو مي بينم كلي شااااااااااد ميشم ازبس باخودت شور ونشاط وشادي مي اري الهي هميشه سرزنده وشاداب باشي كه دل همه را شاد مي كني
قربون محبتات عزيزم منم خيلي مي خوام تورا ببينم انشالله يه سفربياين يزد همديگه را ببينيم
اون خرسا كادوي خواهرمه چون خودم خريدم !!!!! ميرم يكي براتو هم مي خرم
مامان نیروانا
4 آذر 92 9:00
از دست تو فائزه جون! همیشه یه طوری میشه که من نفهمم چه جوری تولد حسنا شد و رفت. حالا خوبه بازم به تاریخ دیر نرسیدم و فقط مراسم رو از دست دادم. حسنام چه بزرگ و خانوم شده ماشالا. چشممون به جمال ایرمان نازنین هم روشن شد. خدا حفظش کنه هم نازه هم اسم نازی داره. مرسی که بهمون سر میزنی بامرام. منو ببخش اگه خیلی کمرنگم توی خونه ی فرشته ت. هزار تا بوس به روی ماه تو و حسنام. تولدش از حالا مبارکه، فقط 5 تا مونده
ماماني
پاسخ
به به چه عجب خانوم خانوما خوش اومدين نيزواناي گلم چطوره شما هروقت بياي ما خوشحال ميشيم قربون محبتت نيروانا جونم راببوس