حسني خانوم ومهدكودك
گل بانوي من سلام شهريوماه پارسال تصميم داشتم تورا مهدكودك بذارم ولي چون شروع فصل پاييز معمولا با سرماخوردگي ومريضي بچه ها همراهه مردد بودم نهايتا قرارشد تورا بهارسال بعد مهد بگذاريم ازدوستان وهمكاران زيادي پرس و جوكرده بودم تا يه مهدخيلي خوب برات پيداكنم اتفاقا يكي ازمهدهاي موردنظرم نزديك خونه مون بود يه روزمن وتو وماماني رفتيم ومحيطش را ديديم خانه اي چندطبقه ، بزرگ ودلبازبود با اتاقهاي روشن كه پرده هارا كنارزده بودن ونورخورشيدبه داخل مي تابيد فضاي تميزي داشت و رفتارمربيها ارام ومتين بود براي ثبت نام محدوديت تعداد داشتن و وقتي كه ظرفيت كلاسهاي هررده سني پرمي شد ديگه ثبت نام نمي كردن و اين يه ايتم مثبت بودتا ازشلوغي بيش ازحدوعدم كنت...
نویسنده :
ماماني
7:26
برای پروانه شدن راه زیادی لازم است
بی شک پرواز یکی از بزرگترین پزشکان متخصص سرطان کودک ایران ضایعه بزرگی است یادشان گرامی نامشان ماندگار برای پروانه شدن راه زیادی لازم است. باید قبل از آن به قدر کافی شجاع شد. باید فهمید که پرواز آنقدرها هم که فکر میکنیم ساده نیست. پروانه بودن قلب پروانهای میطلبد. پروفسور پروانه وثوق ، پروانه باغ محک از میان ما رفت. او بسان نامش پروانهوار به گرد کودکان محک میچرخید و با دانش، دانایی و مهر خود مسیر درمان را برای کودکان مبتلا به سرطان روشن می کرد و چه زیباست که نامش، یادش و خاطرهاش ماندگار است... روحش شاد ...
نویسنده :
ماماني
10:56
استقلال خواب
عزيزدل من سلام پروژه استقلال خواب چندبارشروع شد ومن بعدازيكي دوروز ذوق زده فكركردم تموم شده درحاليكه با شكست مواجه شد با اينكه تختت كنارتخت ماست ولي چون ديواره داره ووقتي مي خوابي منو نمي بيني راضي نمي شدي روي تخت خودت بخوابي وهرشب كنارمن مي خوابيدي سخت بود نيمه هاي ارديبهشت سرماخورده بودم وبراي اينكه تو ازمن وانگيري پهلوي بابامهدي مي خوابيدي هرچنددوست نداشتي ولي چاره اي نبود دوتا ادم بدخواب وكنارهم خوابيدنشون چي مي شد نصفه هاي شب صداي گمب وگمب مي اومدكه به يه جايي مي خوردين يه شب كه بازمي خواستي پهلوي من بخوابي بهت گفتم "حسني اگه پهلوي من بخوابي ازمن واميگيري ومريض ميشي مي خواي بري روي تخت خودت بخوابي كه راحتترباشي وجا...
نویسنده :
ماماني
8:02
سفرنامه مشهد
جگرگوشه ام سلام ازقبل ازسال جدید بابامهدی اصرارداشت که مشهدبریم ولي من بهانه مي اوردم چون ازطرفي اززماني كه سه ساله شده بودی حس استقلال طلبي شديدي پيدا كرده بودي كه به هيچ حرفي گوش نمي دادي ومدام با هم كنتاكت داشتيم وكلا خيلي ازكلنجاررفتن باهات خسته بودم ازطرف ديگه دوسال پيش توسفرمشهد كه فقط خودمون بوديم ومن وتو مريض شده بوديم بابامهدي فقط زمان غذاخوردن واستراحت به هتل برمي گشت وبه اين ترتيت خيلي به من سخت گذشت وبه قول معروف ديگه پشت دستم را داغ كردم كه به خيال كمك وپشتگرمي بابات بدون همراه به سفربروم ولي خوب بابا هم كوتاه نمي اومداول مخالفتم را مي پذيرفت وظاهرا بانظرم موافقت نشون مي داد ولي دوباره بعدازمدتي كوتاه قضيه سفررا...
نویسنده :
ماماني
7:03
بهاردلنشين
نازنين ترينم سلام توايام عيدفرصتي فراهم شد تابا باباعباس ومادرجون ونازنين به روستاي شرب العين (شرغين به زبان ما يزديها) بريم روستايي دنج وآرام كه شقايقا ولاله هاش معروفه همچنين دشت لاله هاي واژگونش كه بنا به شنيده ها خيلي زيبا وفوق العاده است ولي چون بين دوكوه واقع شده حدود دوسه كيلومترپياده روي داره وازتوان ما خارج بود واسه همين به اين لاله هاي نازوظريف كه به صورت خودرو دردشتهاي روستا روييده بود اكتفا كرديم شخصا با چيدن گلها موافق نبودم چون اين گلهاي نازبعدازچيده شدن عمرچنداني نمي كنن ولي خوب گاهي نهي كردن چندان اثري ندارداين بود كه بنده همون عكاسي خودم را كردم تا بهار دلنشین آمده سوی چمن ای بهـار آرزو بر...
نویسنده :
ماماني
11:03
يارب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد
حسني جونم سلام لذت بردن ازيادآوري گذشته ها تووبلاگ نويسي من كم كم داره سنت ميشه يكي ازاين سنتها هم كنارهم گذاشتن عكسهاي چهارتا وروجك هم سنه كه بزرگ شدنشون را ببينم وكيف كنم مي خواستم ادامه پست گذرزمان را بنويسم ولي بنظرم جالبتراومد كه اون عكسارا بازكپي كنم وعكساي امسال را درادامه بذارم عیدغدیرسال ٨٩ که همه خونه بابائی جمع بودیم وچهارتافرشته کوچولوسال قبل به جمعمون اضافه شده بودن ازراست به چپ: میترا خانم صبانانازی نیلوفرجون حسنی گلک مامان يك سال بع...
نویسنده :
ماماني
8:42
مبارك بادت اين سال وهمه سال
نازنينم دخترگلم سلام مي دونم كه بازهم ديرشد وديراومدم براي نوشتن انچه اين مدت گذشته خداراشكرهمه چي خوب بوده امسال هم عيدشد تو تعطيلات مرخصي گرفتم وتا شنبه هفدهم فروردين خوش گذرونديم واما عكسهايي كه اينجانب گرفتم قربون اين ژستاي عكاسي فكركنم بايد يه دوره اي پيشت ببينم کلا عکاسی ازحضرت والاخیلی مشکله بايدپشت سرهم عكس بندازم تاشايديكيش خوب دربيادتازه بعدش هم موبايل را به تو بدم تاتوعكس بگيري و ادامه ماجرا به همين دليل عطاي عكاسي را به لقاش مي بخشم وزماني كه موقعيت مناسب باشه تويه مكان وزمان عكساي زيادمي گيرم مثل اينجا برامـد بـاد صبح و بوی نـوروز به کام دوستان وبخت پیروز م...
نویسنده :
ماماني
8:41
نمايشگاه نقاشي
نقاش كوچولوي من سلام وصف عشقت به نقاشي را بارها برات گفته ام البته اغلب تصاويرصورت وحيواناتي كه دوستشون داري مي كشي ونقاشيهات برام خيلي دوست داشتنيه اميدوارم بتوني دراينده هم اگه دوست داشتي ادامه بدي چندروزي كه بخاطرمريضي من كلا خونه بابائي بودي وماماني هم نبودن باباوحاج خانم سرت را با نقاشي گرم مي كردن وبعدنقاشي ها را به ديوارمي چسبوندين خونه بابائي شده بودمثل نمايشگاه نقاشي واينم عكس تك تك نقاشيهات فكركنم ازاين رنگ ووارنگترنميشه چقدراين خانومه موهاش ازهمه رنگه ، گوشواره هاشو ،چشماشم...
نویسنده :
ماماني
7:57