حسني دربيمارستان
جگرگوشه من سلام
هفته گذشته با دردگلوي تو شروع شد عصرباهم رفتيم اورژانس كودكان ودكتربرات انتي بيوتيك تجويزكزد باتوجه به تجربه اي كه اين سالها پيداكردم وچيزديگه اي نمونده تا دكتربشم به بابات گفتم اين مقدار آنتي بيوتيك براي حسني كمه به هرحال دوروز گذشت وتوحالت بدترشد سه شنبه سيزدهم اسفند خودم بردمت دكتر ميراب واو وقتي گلوت را ديد به منم نشون دادكه كل گلوت سفيدشده بود دكترگفت براي اينكه كمتراذيت بشي وزودتربهبود پيداكني بايد بستري بشي با بابامهدي تماس گرفتم ونهايتا تورا بيمارستان مجيبيان بستري كرديم
نحوه رفتارپرستاراي بخش كودكان عالي بود همه شون عاشق بچه ها بودن وفوق العاده مهربون تورا بردن اتاق معاينه تا بهت سرم وصل كنن راستش خودم خيلي نگران عكس العملت بودم ولي هيچ صداي گريه اي نيومد قربونت شم كه اينقدر مظلوم وار نگاه مي كردي به هرحال سرم را وصل كردن وتوهم خواب رفتي
همون شب ماماني وخاله كه خيلي نگرانت بودن اومدن بيمارستان كه ببيننت باتوجه به اينكه هميشه كنارمن مي خوابيدي خيلي سختت بود كه روي تخت جدابخوابي اخرش هم اومدي كنارم خواب رفتي چهارشنبه هم بستري بودي بابچه ها دوست شده بودي وباهاشون بازي مي كردي
همه فاميل مرتب زنگ مي زدن احوالت مي پرسيدن خداهمه شون را صحيح وسالم نگه داره بعدازظهر وقت ملاقاتي هم بادست پراومده بودن
هدیه حاج خانم(یه کوله پشتی خوشگل با مدادرنگی)
هدیه بابائی ومامانی
هدیه دائی وحیدوفهیمه خانم
هدیه خاله فائقه وعمومحمدآقا
پنج شنبه دكتروقتي براي معاينه ات اومد گفت خيلي بهترشدي ومي توني بري خونه دوتايي خوشحال شديم وبابامهدي هم كارهاي را ترخيص را انجام داد وما اومديم خونه
دخترم الهی هیچ کودکی مریض نشه وتو درپناه حق همیشه سالم وشادباشی