هنرنمايي هاي حسني خانم
همه زندگی من سلام
چندشب پیش همه خونه بابایی دعوت بودیم توهم کیف آرایش خاله را برداشتی ورفتی پیش محمدآقا نشستی من هم مشغول حرف زدن بامامانی شدم ودیگه حواسم به تونبودتا اینکه دیدم خاله سراسیمه اومد پیش ما وباعجله دنبال موبایل میگرده گفتم چطور شده که گفت بیا دختر آرایشگرت را ببین داره محمدآقا را آرایش میکنه میخوام ازش فیلم بگیرم من ومامان هم کنجکاوشدیم ببینیم داری چه کارمیکنی که اومدیم ودیدیم باچه ژست جدی وحق به جانب صورت محمدآقاراگرفتی ودر رژلب رابه لپش میزنی وبعدبافرچه پخشش میکنی بعدانگشتت را ماهرانه روی صورتش میکشی که پخش بشه بعدصورت اون مدل مهربون را اینور واونورمیکنی که مقایسه کنی ودوباره ازاول
همه ازخنده پس افتادیم خداراشکرازدر رژلب استفاده کردی وگرنه معلوم نبود صورت عمو به چه شکلی درمی اومدجالب اینجا بود که توحتی نگاهمون هم نکردی که داریم به چی می خندیم اصلا به روی خودت نیاوردی وهمچنان جدی به کارخودت مشغول بودی محمدآقاهم خیلی آروم نشسته بود ومطابق نظرجنابعالی رفتارمیکردحتی موقع شام هم عمورا ول نمی کردی وصداش میزدی ومی گفتی" عمو پاشوپاشو "وقتی بهت می گفتم عمو شام میخورن حالا وقتش نیست باتعارف ونازمیگفتی" عمو بید"یعنی عموبیاییدعمومحمدآقای مهربون هم بلندمیشد وبه حرفت گوش میدادبالاخره باهزاردوزوکلک حواست راپرت کردم تا دست ازسرمحمدآقا برداری وبذاری شام بخوره
جدیدا برای تاییدحرفی ازحرکات سر استفاده میکنی به قول عمو حاضرنیستی زبون سبکت را بلندکنی ولی سرسنگینت را بالا وپایین میکنی وقتي بهت گفتم مامان دیشب چه کارمیکردی توهم باحرکاتت وحرف زدن خوشگلت آرایشگری دیشب را توضیح دادی نهایتا پرسیدم عمورا آرایش میکردی توهم درحالیکه چشمات را روی هم گذاشتی سرت را به علامت تاییدبالا وپایین بردی
عوض كردن خودت كم بودكه حالا ديگه عروسك خرسيت را هم عوض ميكني چندروزپيش ديدم داري خرسي را عوض ميكني با همه جزئيات خيلي جالب يودكه دقيقا همون جوري كه من تورا عوض ميكنم روي خرسي كپي ميكردي بعدهم بالش گذاشتی روی پاهات وخوابش کردی
هرکاری انجام میدم دقیقا همون کارراباخرسی انجام میدی دوست داری مثل بزرگترها رفتارکنی وخیلی ازاسباب بازیهای سن خودت استفاده نمی کنی
غيرازسي دي ني ني ها برنامه ململ هم خيلي دوست داري و زماني كه آهنگ شروع برنامه راميشنوي ازهرجاي خونه باسرعت ميدوي طرف تلويزيون وباآهنگش ميرقصي اون موقع من هم ازفرصت استفاده ميكنم تاازت عكس بگيرم اينجا هم فكركنم ازشدت علاقه ات به ململ موهات اينجورسيخ سيخ شده دخمل موفرفري من
ديروز تريپ زمستونه برداشتي درحاليكه بلوزشرت ركابي تنت بوديه جوراب كلفت پاكردي وكلاه وشال گردنت را هم سركردي ولي چون درست كلاهت را نميذاشتي سرت همين كه مي اومدي شالگردن را دورگردنت بندازي كلاهت مي افتاد دوباره كلاهت را بازحمت سرت ميكردي بعدشال گردنت مي افتادقیافه ات فوق العاده فوتوژتیک شده بودولیتاميخواستم ازت عكس بگيرم فوري پشتت را به دوربين مي كردي
تااينكه ديگه خودت راضي شدي وازم خواستي كلاهت را سرت بذارم بعدازآماده شدنت يكی ازروسریهاي من را آوردي وگفتي" مامان س(se) "سركنم ديگه گيرافتادم وتانيم ساعتي عروسك تو شدم چون روسری را سرميكردم توهم موهاي منو درست ميكردي وبه زعم خودت گره ميزدي ميدي خوب نشده مي گفتي نه وروسري را ميكشيدي ومن دوباره بايدسرم ميكردم هرچي مي گفتم مامان من كاردارم حريفت نمي شدم ولی رفتارت خیلی خنده داشت
به شدت عاشق آب بازي هستي وتاكتري ميبيني يادآب بازي مي افتي منم براي اينكه جايي راخيس نكني يه تشت بزرگ ميذارم وسط آشپزخونه وكتري راتوي تشت ميذارم توهم يه مدتي مشغول ميشي ومن فرصت ميكنم به كارهاي خونه برسم ديشب هم همين كارراكردم ولي يه وقت اومدم ديدم يك طرف تشت را بلندكردي وآب ها ريختي روي فرش براي اينكه به روت نيارم وبفهمي كه كاربدي كردي درحاليكه پشت دستم ميزدم ونوچ نوچ ميكردم پرسيدم كي اينجا آب ريخته وفرش را خيس كرده حسني مامان توديدي كاركي بود؟ توهم بلافاصله كارمن را تقليدكردي وپشت دستت زدي و باچسبوندن زبونت پشت دوتا دندون جلوت كه تازه دراومده به سختي گفتي نوچ نوچ نوچ كي بو وبعدهم درحاليكه چشمهات راروي هم ميذاشتي وبرمي داشتي باحالت حق به جانبي شروع كردي به بلبل زبوني كردن ودقيقا باتقليد لحن حرف زدن وحركات من دنبال مقصرمی گشتي انگارنه انگاركه خودت آب ها راريخته بودي من كه ديگه خيلي خنده ام گرفته بودم ونمی خواستم اون قیافه جدیم به هم بخوره پشتم را بهت كردم وغش رفتم ازخنده
چندروزپيش ديدم يه مدته نيستي وصدايي ازت نمياد دنبالت گشتم وديدم كفشهاي توجاكفشي را بيرون آوردي ودونه دونه پاميكني وباهاشون راه ميري ببيني چطوريه بيشترازهمه كفشهاي خوشگل وپاشنه بلند دوست داري وهمچنين كفشهاي بابايي باانكه به سختي راه ميري ولي خيلي دوست داري پاتوكفش بزرگترابكني گاهی هم چندتاکفش رابغل میکردی وبایکی راه میرفتی حسابی خوشت اومده بود
وقتی خاله ومامانی وبابایی برای خریدجهیزیه خاله تهران رفته بودن این لباس را برات صوغاتی آوردن که روزعیدنیمه شعبان پوشیدی خاله می گفت هرموقع مامیریم خریدکنیم اشانتیون خریدمون یه چیزی برای حسنی است امروز هم برات یه دمپایی خوشگل وکوچولوی صورتی خریدن توهم که خیلی ازش خوشت اومده بود دمپایی را بغل میکردی وباخودت همه جا میبردی