حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

تاسف عميق من

1391/5/21 23:55
نویسنده : ماماني
548 بازدید
اشتراک گذاری

شکلکهای جالب آروین

نازنينم سلام

قبل ازهرچيزبابت تاخيرم معذرت مي خوام گاهي وقتا خيلي ازچيزها دست به دست هم مي ده  تا ادم ازسعادتي بزرگ محروم بشه مدتي بود كه نتونسته بودم اتفاقات جديدرا بنويسم ازبس مطلب براي نوشتن زيادبود تنبلي كردم والبته مسائل جورواجورديگه اي هم پيش اومد كه اصلا توان نوشتن نداشتم

لپ تاپ مشكل پيداكرده بود وخيلي زود قهرمي كرد چنددفعه اي هم براي تعمير وتعويض ويندوز فرستاديمش ولي زيادافاقه اي نكرد واجبارا براي تعميراساسي فرستاده شد

ازقضاي روزگاراين روزا زمان اوج كاري اداره هم هست وسرم شلوغ بوده وفرصت نكردم به اينجا سربزنم امروز لا به لاي كارا يهوبه دلم افتاد براي خستگي دركردن يه سربه وبلاگ بزنم وقتي بازش كردم خيلي شرمنده شدم پيغامهايي ازدوستان عزيزم برام اومده بود وهمين طور پيغامهايي مربوط به مسابقات كه نديده بودم ودرزمان مقررنتونسته بودم بهشون راي بدم مثل الهه جان مامان يسناي نازنين كه خيلي متاسفم

ازطرفي يه پيغام خاص هم ازيه دوست قديمي وگل برام اومده بود همون كه دخترماهش يه روز ازتوكوچيكتره وخيلي خيلي خاطرات مشابه با هم داريم به واسطه شما فرشته ها ما با هم خيلي صميمي شديم دوتا ادم دوجاي متفاوت ولي با اتفاقات يكسان خودمون هم ازاينكه اينقدرخاطرات شبيه داشتيم تعجب كرده بوديم البته هنوز هم اين تشابهات ادامه داره اون پيغام خاص ازطرف فريبا جون مامان نيرواناي نازنينم بود كه قراره چهارشنبه پنج شنبه بيان يزدازخوشحالي به همكارام گفتم دوستم داره مياديزد كجا بريم چه كاركنيم وپيشنهادات خوب همكارام شروع شد ومن خيلي سريع توذهنم برنامه چيدم براي اين روزها با شماره اي كه برام گذاشته بود زنگش زدم دل تو دلم نبود همين كه گوشي را برداشت مثل نوشته هاش محبت ومهربوني مي باريد صدايي دلنشين وشادوپرانرژي واي كه چقدر دلم خواست همين جا پيشم بودوبغلش مي كردم وقتي بهش گفتم كه كامپيوترخواب بوده وزودترپيغامش را نديدم گفت "ما يزداومديم "منم كه فكركردم الان يزدهستن پرسيدم الان يزد هستين كجايين وبلافاصله دستم رفت سمت كشو وداشتم برگه مرخصي در مي اوردم كه فريبا جون گفت "نــــــه ما يزد اومديم وبرگشتيم چهارشنبه گذشته ،سفرمون يهويي شد" راستش يهوخشكم زد مشخص شد كه چهارشنبه گذشته فريبا جونم پيغام فوري براي همون روز برام گذاشته ولي من امروز ديدم وفكركردم اونا اين هفته ميان به هرحال سعادت بزرگي را ازدست دادم كه خيلي متاسفم موقعيت خيلي خوبي بودكه من وتو هم حال وهوامون عوض بشه ولي نشد كه بشه بازم خداراشكركه تونستم صداي دلنوازدوست خوبم را بشنوم وهمين براي من خيلي نعمته

فريبا جونم الهي خيلي زود شرايط فراهم بشه وبتونيم ببينيمتون كم سعادتي منو ببخش

حرف زدن با تو انگارانرژي تحليل رفته ام را برگردوند چون بعدازمدتي دوباره شروع كردم به نوشتن انرژي نهفته درصدات به دستاي ناتوانم منتقل شد وبه كارافتاد ممنونم ازت

شکلکهای جالب آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان نيروانا
22 مرداد 91 14:24
فائزه خانومِ گلم، فداي محبتت كه همينجور ازت ميباره و منو شرمنده ميكنه. به خدا سرم پايينه از شدت خجالت. من نميخواستم اينجوري بشه كه يه وقت خداي نكرده ناراحتت كرده باشم. تقدير رو كاريش نميشه كرد و البته منم اگه زودتر ميدونستم قراره بياييم زودتر خبر ميدادم و قطعاً همديگه رو ميديدم ولي هميشه همه چي اونطور كه ما ميخواهيم پيش نميره. تو اينقدر مهربون و متواضعي كه من هيچي در مقابل لطفت نيستم و ندارم. من قصدم اين بود كه پي نوشت پستم رو برات بنويسم و بگم چقدر دلم هواتون رو كرده بود ولي گرفتار شدم و نشد كه همون ديروز شرح دلتنگي و شوق ديدارت رو بنويسم و امروز حسابي شرمنده م كردي كه ازم ياد كردي مهربونم. قطعاً ديدار تو نازنين و خونواده ي محترم و حسناي گلت يكي ديگه از خاطرات شيرين من از يزد خواهد بود و چه بسا زيباترينشون كه خدا خدا ميكنم خيلي زود محقق بشه. دست و دل بي ريات رو ميبوسم عزيزم. به اميد ديدار زودِ زود


سلام فريبا جان نازنينم نمي دونم درجواب اينهمه لطف چي بگم وچي بنويسم خواهش مي كنم منو بيشترازاين شرمنده نكن تواينقدر به من وحسني محبت داري كه زبونم ازتشكرقاصره انشالله به زودي بتونيم همديگه را ببينيم خدا دوستاي خوبي مثل تورا حفظشون كنه نيرواناي گلم را ببوسش حسسسسسابي
سیاهچاله
22 مرداد 91 14:37
سلام


سلام ابجي حكيمه گل
اومدمممممم
مامان مهشید
22 مرداد 91 17:54
به به خوشا یزد و پشمک و باقلوا و قطاب بی مثالش یکی از فانتزیام اینه که یه جعبه پشمک بزارم جلون با یه قوری چای هی بخورم بدون اینکه نگران جوشیدن پوستم باشم


اي جانم متاسفانه برنامه سفرم به هم خورد وگرنه ازخجالتت در مي اومدم انشالله شرايط دوباره جوربشه وبتونم بيام تهران يه عالمه پشمك وباقلوا وقطاب برات مي ارم مهشيدجونم را ببوس
الهه مامان یسنا
22 مرداد 91 23:59
سلام مامان حسنی جون. (هنوز اسمت رو نمیدونم گلم )
گلم دیگه داشتم نگرانت میشدم گفتم ببین ما یه دوست جدید پیدا کردیم دیگه ازش خبری نشد اومد و اهلیمون کرد و دیگه ازش خبری نشد...گلم خوشحال شدم که برگشتی اون پیغامی هم که واست گذاشتم هم فقط بابت سرگرمی بود وبس وگرنه چیز خاصی نبود که راستی یسنا هم به لطف دوستای خوبی که داریم دوم شد .هرچند خیلی هم رقابتی نبود.
منتظر نوشته قشنگت هستم. حسنی نازنین رو ببوس


سلام من خواهركوچيكه شما فائزه هستم الهه جان به شما ويسناي خوشگلم تبريك ميگم الهي كه هميشه خنده روي لباش باشه همون طوري كه گفتم لپ تاپ خرابه وهنوز هم بعدازچندباررفت واومد به تعميرگاه درست نشده (خدابه خيركنه)گاهي بين كارهام تواداره وصل ميشم واسه همين ازشما وبقيه دوستان كلي عذرخواهي مي كنم
سیدمهدی
24 مرداد 91 4:04
سلام متاسفانه آپم دردناک هستش


سلام بهتون تسليت ميگم
مامان نيروانا
24 مرداد 91 9:31
فائزه ي عزيزم،‌من برات پيغام گذاشتم توي اين پست، نرسيده؟ هميشه شرمنده ي محبتتم. فدات


فريبا جان نازنينم قربون لطف هميشگيت پيغامت را همين الان جواب دادم مشكل كا مپيوترهنوز رفع نشده واسه همين زيادنمي تونم به وبلاگ سربزنم منو ببخش خيلي خيلي معذرت مي خوام بابت اينهمه تاخير
مامان نيروانا
25 مرداد 91 10:17
خيلي مرسي عزيزم
كم صبري ِ منو ببخش. قربون محبتت


خواهش مي كنم عزيزم من بايد عذرخواهي كنم بابت اينهمه تاخير
راستش بعدازاينهمه مدت ديگه شك دارم كامپيوترسالم تحويل بگيريم ازنظرمن كه مشكلي نداشت ولي همسري سطح توقعش بالاس خدابه خيركنه حالا همون لاشه اش را بدن هم خوبه !!!!!!!
سیاهچاله
26 مرداد 91 13:50
منم دوست دارم بعضی دوستای وبلاگیم رو که خیلی دوسشون دارم رو ببینم.


اره خيلي عاليه مطمئن باش يكي ازكساني كه دوست دارم ببينمشون تويي نمي دونم چرا فكرمي كنم شبيه يكي ازنوه هاي خاله ام هستي
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
31 مرداد 91 3:33
سلام.آخیشچه بد.
باورت میشه با وجود اینکه امکان سفر ما به یزد کمتر از 1 در 1000 هست من تو این رویا میرم که میام یزد وشما و حسنی جون و مامان مهربونتون رو میبینم.(نخندی بهما.)


سلام خواهرگل من
حالا چرا احتمالش اينقدر كم !!!!! انشالله به زودي ميايي چون ادم هرچي توروياش بخواد توواقعيت هم اتفاق مي افته منم خيلي خيلي مي خوام ببينمت واي كه چه شود
منم رفتم تورويا پردازي
مامان
2 شهریور 91 10:18
سلام مامان حسني عزيز

مامان هستم همكارسيدمهدي
اميدوارم خوب باشين وحسني عزيزت خوب باشه
خوشحال ميشم بهمون سربزني پست جديدگذاشتم


سلام دوست عزيز
ممنون ازلطفتون چشم الان ميام
سجاد
6 شهریور 91 0:15
سلام " به وبلاگ منم سر بزنین ... مر30


سلام چشم البته ادرس وبلاگتون را كمي اصلاح كردم تا تونستم وارد وبتون بشم