حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

پيش به سوي استقلال

1391/6/1 0:05
نویسنده : ماماني
476 بازدید
اشتراک گذاری

شکلکهای جالب
آروین

حسني خانومم سلام

اينقدر حرف دارم كه نمي دونم ازكجا بگم مدتي بود كه محل خوابت معضلي شده بود بعدازشيرگرفتنت چندروزي روي تخت خودت خوابيدي ولي بعد ازحدودده روز موقع خواب بهانه مي گرفتي ويا حتي كابوس مي ديدي ونهايتا مي اومدي كنارمن وفورا هم خواب مي رفتي بعد من مي ذاشتمت روي تخت خودت  گاهي خودم هم ازخستگي خوابم مي برد ونيمه هاي شب با لگدجنابعالي بيدارمي شدم وبا اون خواب الودگي تورا بغل مي كردم وتوجاي خودت مي خوابوندمت البته چنددفعه اي هم به خيرگذشت چون درحاليكه بغلت گرفته بودم نزديك بود بيفتيم به هرحال دوباره تمرينم را بايد شروع مي كردم ابتدا سعي كردم كمي روند روزمره مون را عوض كنم به اين ترتيب كه وقتي ازاداره مي اومدم دنبالت بعدازچنددقيقه استراحت با هم مي رفتيم خونه وتو توماشين خواب مي رفتي با خواب رفتن تو من هم فرصت استراحت پيدا مي كردم اين خواب عصرگاهي خيلي سرحالم مي اورد جوري كه بعد ازبيدارشدن بازده كاريم خيلي بالا مي رفت وكارهاي خونه را سريع انجام مي دادم ازطرفي بيشترحوصله داشتم باهات بازي كنم  به اين ترتيب باهم بازي مي كرديم پارك مي رفتيم و...ازاونجايي كه وقت بيشتري را بهت اختصاص داده بودم خيلي بهترازقبل باهم كنارمي اومديم البته ازحق نگذرم تاحالا مشكل خاصي باهات نداشتم وتو قدرت انطباق وانعطاف پذيري خيلي خوبي داري هرموقع هم كه نتوني به خواسته ات برسي به يه شكلي فكرخودتو منحرف مي كني وبه قول معروف خودتوازراه در مي بري كه ازاين بابت خيلي شاكرخدا هستم

به هرحال اين تغيير برنامه روزانه تورا هم شادابتركرده بود حتي يه روز ماماني كه ازبرنامه مون اطلاعي نداشتن بهم گفتن كه تو چند روزيه به شكل محسوسي سرحالتروباانرژي ترازقبل هستي ومن بهشون گفتم كه بيشتربا هم بازي مي كنيم ووقت مي گذرونيم به هرحال كم كم زمينه اي فراهم شد تا يه شب كه موقع خواب مي خواستي برات قصه بخونم ازت خواستم روي تخت خودت بخوابي تا من برات كتاب "سيزده به در" بخونم وتوخيلي راحت وبدون كوچكترين امتناعي عروسكهات را بغل كردي وروي تختت اروم خوابيدي ومن برات كتاب خوندم وتو خواب رفتي باورم نمي شد كه به اين خوبي بپذيري انگارخودت هم مي خواستي بزرگ شدن واستقلالت را نشون بدي تا چندروزبعد به همين شكل پيش رفت يه شب كه خوابيدي بهت گفتم كارهامو انجام مي دم وميام برات كتاب مي خونم وقتي اومدم ديدم خواب هستي وكم كم هروقت خوابت مي اومد فقط من بغلت مي كردم ومي ذاشتمت توي تختت وبعدبهت شب بخير مي گفتم ويه ماچ اساسي وركن مهم خواب يعني  سه تا عروسك خرسي سفيدوخرسي ابي وپيشي هم كه فراموش نميشه عيالوارهم هستي ديگه حالا گاهي مي خواهي برات لالايي بخونم منم با اون صداي زيبام برات غزليات حافظ مي خونم كه البته اهنگسازوخواننده اش خودم هستم  ديگه چه شود

يه روز كه بابامهدي يه سبدكوچيك هلوگرفته بود دشتم هلوهارا تويخچال جا مي دادم بعد ديدم جعبه اش نيست گفتم شايد بابا توسطل اشغال انداخته به هرحال توجهي نكردم ديدم صدايي ازت در نمي اد وقتي اومدم سراغت ديدم .........

بله جنابعالي سبدهلورا برداشته بودين وبراي عروسكهاي عزيزتون تختخواب درست كرده بودين تازه خرسي سفيد جاش نبودونمي دونستي چطور بخوابونيش بهم گفتي "همه بايد برن تو تخت خودشون بخوابن توتخت من جاشون نيس "ازابتكارت خيلي خوشم اومد نازدونه من

واما حالابه دليل اينكه بعدازظهرخواب ميري شب را حدودساعت يازده مي خوابي كه به نظر من خيلي ديره البته تا زماني كه شيرمي خوردي حدودساعت 7 تا 8 شب مي خوابيدي ولي بعدازپروژه شيرگرفتن تا خيلي خسته نشي نمي خوابي وبراي خوابيدن مقاومت مي كني كه درحال حاضردارم بهت تمرين مي دم همون طور كه ازبدوتولدت كم كم ساعت خوابت را تنظيم كردم حالا هم به اهستگي اين ساعت را جلوبندازم

باهمه اين اوصاف خيلي ازپيشرفتت راضي ام تو بهتريني حسناي من وزبونم ازشكرگزاري خدا وند مهربون قاصره 

خوابهاي خوش ببيني عزيزكم

 شکلکهای جالب آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان علی
4 شهریور 91 9:58
آفرین به این مادر و دختر خلاق اصلا مادر بودن آدمو خلاق میکنه یه جورایی . تبریک می گم به هردوتون ان شالله همیشه شاد و پرانرژی باشین واسه همدیگه. ایده ی تختخواب هم خیلی بامزه بود آفرین حسنایی از طرف من یه بوس گنده بذار روی جفت لپاش


ممنون دوست گلم بالاخره براي اينكه كوچلوهامون راسرگرم كنيم مجبورميشيم استعدادبالاقوه مون را بالفعل كنيم ههههههههه ولي جذابه
ما كه توخونه چنان استفاده بهينه اي ازوسايل ميشه كه نگو ههههههههه
قربون محبتت حتما علي اقاي نازم را ببوسسششششششششش
سیاهچاله
4 شهریور 91 16:07
سلام.خوبین؟
حسنی خوبه؟
چه جالب.ینی این بچه ها چه کارای بامزه ای میکنن ها.
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ناز خوابیده.ماشاالله.خدا حفظتون کنه برای هم


سلام خداراشكرخوبيم
بله تازه "هردم ازباغ بري مي رسد/ تازه ترازتازه تري ميرسد"كجاشو ديدي حكيمه خانوم البته فكركنم بچگيهاي تو هم بايد جالب بوده باشه
ممنون ازلطفت عزيزم
مامان
6 شهریور 91 8:09
سلام مامان حسني

بنده جنددفعه خدمت گذاشتم وخومومعرفي كردم كه همكارسيدمهدي هستم وآدرس هم گذاشتم!كامنتهاي پست قبلي رابخونيد متوجه مي شيد.
!فكرنميكنيد بة كاربردن كلمه سيدكوچولوزيادجالب باشه.سيدمهدي راهمه دوستان ومخاطبانش ميشناسن وشماهم همچنين.
بازم ممنون كه تشريف آوردين.

مامان عزيزسلام
شما كامنت گذاشتين درحالي كه ادرستون بازنميشدوهمه دفعه درجواب كامنتتون مي گفتم ادرستون را بذاريدنتيجه اي نمي گرفتم البته به جزكامنت اخري با عنوان مامان كه معرفي كردين ومن هم اومدم ضمنا دركامنتهاي قبل ازاون خودتون رامعرفي نكردين مي تونين برين ونظرات پستاي قبل را بخونيد ونظرات شما باعنوان مامان وسيدبودومن فكركردم شما كوچولويي دارين كه سيدهست و براش وبلاگ درست كردين و
سيدمهدي را مي شناسم ولي به كاربردن كلمه سيدشامل خيلي ازادمهاودوستان ميشه كه صرفا نشان دهنده فردخاصي نيست پس من ازكجا بفهمم كه نظري با عنوان سيدومامان مربوط به وبلاگ اقاي حسيني ميشه وتازه همكارهم پيدا كردن فكرمي كنم شما متوجه منظورم نشدين
متاسفم كه اومدم ومكدرتون كردم
الهه مامان یسنا
6 شهریور 91 10:23
الهی بگردم جسنی جون با فکر خلاقت!!! آفرین هر کی توی تخت خودش. یسنا هم میگه نسنا تو تخت خودش مامان تو تخت خودش. این کوچولوها خیلی بیشتر از اونی که ما فکر میکنیم میفهمن


قربون لطفت دوست عزيزجالش اينجاس كه فورا شبيه سازي هم مي كنن
اي جانم ازطرف من ببوسش
مامان نیایش
6 شهریور 91 11:01
سلام خوبید آفرین به این مامان و دختر هنرمند و خلاقنیایشم از این کارا میکنه همون تخت خواب سبدی رو میگمخیلی جالبه الهی زنده باشه دختر گل و همیشه سالم و لباش خندون


سلام شرمنده مي كني زهره خانومم
اين ابتكرنيايش جونم خيلي خوبه حسابي ببوسش
سیاهچاله
6 شهریور 91 16:54
من انقد توی بچگیم چیزای جالب و کارای جالب"شما بخونین اتیش سوزوندن و دسته گل به اب دادن"داشتم که میتونم باهاشون کتاب بنویسم


کاملا مشخصه خانوم خانوماخوش به حال مامانت
مامان نيروانا
7 شهریور 91 7:37
اي من فدات خاله جون،‌ چه حسناي باكمالاتي داريم ما،‌هي داره بيشتر دلم قنج ميره كه كاش ديده بودمت خاله، دلم ضعف رفت برات. خلاقيتت رو كه ديگه نگو، اون تخت عروسكات واقعاً شاخ آدم رو از مغز سرش ميكشه بيرون!!! معلومه كه كاملاً با منطق فهميدي و ماماني گلت حسابي برات انرژي گذاشته عزيزكم. خيلي دوسِتون دارم. پاينده باشين جيگرگوشه ها !


قربون محبتها ولطفهاتون خاله جون مهربون من بوسسسسسسسس
واقعا نمي دونم درجواب اينهه مهربوني چه جواب شايسته اي بدم خيلي دوستتون داريم خاله خوبم