استقلال خواب
عزيزدل من سلام
پروژه استقلال خواب چندبارشروع شد ومن بعدازيكي دوروز ذوق زده فكركردم تموم شده درحاليكه با شكست مواجه شد با اينكه تختت كنارتخت ماست ولي چون ديواره داره ووقتي مي خوابي منو نمي بيني راضي نمي شدي روي تخت خودت بخوابي وهرشب كنارمن مي خوابيدي سخت بود
نيمه هاي ارديبهشت سرماخورده بودم وبراي اينكه تو ازمن وانگيري پهلوي بابامهدي مي خوابيدي هرچنددوست نداشتي ولي چاره اي نبود دوتا ادم بدخواب وكنارهم خوابيدنشون چي مي شد نصفه هاي شب صداي گمب وگمب مي اومدكه به يه جايي مي خوردين
يه شب كه بازمي خواستي پهلوي من بخوابي بهت گفتم "حسني اگه پهلوي من بخوابي ازمن واميگيري ومريض ميشي مي خواي بري روي تخت خودت بخوابي كه راحتترباشي وجات بازباشه؟ " چندثانيه اي با خودت فكركردي وبدون حرفي روي تخت خودت رفتي وخرسي را محكم بغل گرفتي وخوابيدي باورم نمي شد كه به اين راحتي حرفم را بپذيري خيلي خوشحال شدم ولي بايدصبرمي كردم ببينم شبهاي بعد چي مي شه فردا صبحش به خونه بابايي اطلاع رساني كردم واونجا حسابي تشويقت كرده بودن
شب بعد بيرون بوديم وتوي راه خواب رفتي وقتي اومديم خونه روي تخت خودت خوابونديمت توهم يه غلتي زديوبيدارشدي ولي بازخوابيدي
روزها وشبهاي بعدهم به همين منوال گذشت وتوموقع خواب توجاي خودت بودي وبا بوس وشب بخير مي خوابيدي . يه پتوي نرمينه طرح ميني موس برات جايزه خريدم كه خيلي دوستش داري
وحالا كه بعدازحدوديه ماه مطمئن شدم كه به تختت عادت كردي ومي خوابي دارم برات مي نويسم اميدوارم تا چندماه ديگه بتونيم تختت را به اتاق خودت ببريم وتوديگه تواتاق خودت بخوابي
فكركنم فضاي شادوخوب ايجادشده بين من وتو كه بعدازسفردرموردش تصميم گرفته بودم موثرواقع شد تا تو به پيشنهادم عمل كني خداراشكرسفرمشهد منو ازغفلتهام بيداركرد ونتيجه اش را هم ديدم البته دلايل ديگه اي هم داشت كه همه دست به دست هم داد تا شرايط خوبي به وجودبياد