حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

سفرنامه مشهد

1392/2/29 7:03
نویسنده : ماماني
418 بازدید
اشتراک گذاری

 

Your Welcome Tumblr gif

جگرگوشه ام سلام

ازقبل ازسال جدید بابامهدی اصرارداشت که مشهدبریم ولي من بهانه مي اوردم چون ازطرفي اززماني كه سه ساله شده بودی حس استقلال طلبي شديدي پيدا كرده بودي كه به هيچ حرفي گوش نمي دادي ومدام با هم كنتاكت داشتيم وكلا خيلي ازكلنجاررفتن باهات خسته بودم ازطرف ديگه دوسال پيش توسفرمشهد كه فقط خودمون بوديم ومن وتو مريض شده بوديم بابامهدي فقط زمان غذاخوردن واستراحت به هتل برمي گشت وبه اين ترتيت خيلي به من سخت گذشت وبه قول معروف ديگه پشت دستم را داغ كردم كه به خيال كمك وپشتگرمي بابات بدون همراه به سفربروم

ولي خوب بابا هم كوتاه نمي اومداول مخالفتم را مي پذيرفت وظاهرا بانظرم موافقت نشون مي داد ولي دوباره بعدازمدتي كوتاه قضيه سفررا مطرح مي كرد ومنم همچنان امتناع ميكردم واين دورباطل ادامه داشت تا اينكه بنده باهمه نگرانيهام بالاخره با گذاشتن شروطي كوتاه اومدم درحالي كه توي دلم غوغايي بودچون مي دونستم كه شرط وشروط  كيلويي چند ؟

به هرحال بابامهدي تا تنورداغ بود نون را چسبوند ودر زمان اندكي هم مهمانسرا رزروكردوهم بليط هواپيما را گرفت وما مسافرمشهدشديم راستش دلم خيلي مي خواست برم زيارت امام رضا(ع) ولي عقلم شايد مي خواست اون دلخوري را با سفرنرفتن جبران كنه تا باباهم كمي به فكربيفته نمي دونم

تاريخ حركتمون دوشنبه بيست وششم فروردين يك روزبعدازشهادت حضرت فاطمه(س) ساعت 17:30 بود

 توهميشه مشكل يبوست داشتي ولي اي دل غافل كه روز قبل ازحركتمون براي اولين بار اسهال شدي يعني مي خواستم فريادبزنم دقيقا مصداق اينكه  "ازهرچه  بترسي سرت مياد" يا بنا به قانون جذب ،‌انرزي منفي اون نگراني را جذب كردم خداراشكرفرداش يعني روزحركتمون حالت خوب شد البته تا قبل ازسفرنگراني من همچنان ادامه داشت

مي خواستم به زهره جان مامان نيايش عزيز پيغام بدم كه دارم ميام مشهد ويه جايي همديگه را ببينيم ولي دسترسي به نت نداشتم ونتونستم خبرش بدم

ما سرساعت با پروازآسمان حركت كرديم باتوجه به اينكه نسبت به سفرهوايي دوسال پيش بزرگترشدي بيشترمي خواستي همه چي را ببني وبپرسي وكنكاش كني كنارپنجره نشوندمت تا خوب همه چي را ببيني واميدواربودم كه ازارتفاع گرفتن نترسي ونهايتا ترس كه چه عرض كنم فقط مونده بود ازشدت ذوق زدگي وخوشحالي ازاين تجربه جديد برقصي همه چي خوب بودهمش مي خواستي ابرهاي پنبه مانند را بگيري

ازطريق هواشناسي مي دونستم كه همون روز باران زيادي باريده وهوا سرده برات لباس گرم برداشته بودم تاموقع پياده شدن ازهواپيما سرمانخوري  اينم از مامان اينده نگرعینک

نزديكیهاي مشهد ابربزرگ وسياهي زيرپامون بود فضاي قشنگي بود درحاليكه آفتاب مي تابيد يه فرش خاكستري هم زيرپامون پهن شده بود

 اواخرپروازخوابت بردحرم نوراني امام رضا(ع) ازبالافوق العاده بودازديدنش اشكم دراومد بالاخره به سلامتي پامون به زمين رسيد هوابا دماي 4 درجه عالي بودبارون زيادي باريده بود وابرها درحال پراكنده شدن بودن  بوي نم ورطوبت هوا ادم را يادشمال مي انداخت و بادخنكي كه به صورتمون مي خورد سرحالمون مي آورد

اولين شب را درمهمانسرا مونديم چون بادسردي مي وزيد وبراي زيارت رفتن مناسب نبود وتوهم ازفرصت استفاده كرده بودي وبه بازي ووارسي گوشه گوشه اتاق مشغول بودي

ازفرداصبحش يعني ازسه شنبه به بعد ازمحل اقامتمون بيرون زديم اول به پابوس امام هشتم مي رفتيم  بعدهم به گشت وگذاروخريد و....

ماماني قبل ازسفريه سفارشهايي به من كردن كه براي اولين بارمي شنيدم وخيلي مفيدبودخداجانم به خاطر داشتن مادري باحال وبه روز وفهميده ازت ممنونم ، ماماني به من مي گفتن" تواين سفرسخت نگير، هميشه تنقلات سالم همراهت باشه  تا اگه يهو دلش ضعف رفت بخوره  ،سعي كن به حسني خوش بگذره وخاطره خوب زيارت هميشه توذهنش بمونه تا هروقت اسم سفرومشهد وامام رضا مياد كيف كنه وهوس دوباره رفتن بكنه ، زيارت همش روخوني يه سري دعا به صورت طوطي وارنيست زيارت اينه كه با لذت ، با شوق، بامحبت ازته دلت با امامت حرف بزني ودرددل كني وآرامش بگيري ومعنويت پيداكني ، زيارت اين نيست كه تومشغول دعا وزيارت باشي وبچه ات خسته ونالان وگريان باشه حسني مجبورنيست چندساعت كنارشماها بشينه تا شما ها نمازها وزيارتها و دعاهاي طولاني بخونيد اورا به جاهاي مختلف حرم وصحنها ببر وبراش توضيح بده تا همه چي را ببينه وبفهمه وهردوتون لذت ببريد ، يه بار زيارت كن ولي زيارت قبول بكن مطمئن باش اگه بچه تو ازبودن درحرم امام رضا خوشحال باشه حتي يه سلام تو هم قبول ميشه وحاجتت را مي گيري اصل دل آدمه كه اونجا بتوني صاف وصيقليش كني  واين فقط با محبت وآرامش فراهم ميشه "

ماماني ازخاطرات مكه رفتنشون مي گفتن كه روحاني كاروان مي گفتن" روي پله هاي جلوخونه خدا بشينين وازنگاه كردن به خونه خدا لذت ببيرن زيارت همينه " وحالا حكايت سفرما را داشت گفته هاي ماماني را به كاربردم بابامهدي مي خواست نمازودعاو زيارت بخونه منم بعدازخوندن زيارت امام رضا (ع) با توهمراه مي شدم وداخل حرم ورواقها مي رفتيم وحرف مي زديم گاهي هم با بچه هاي همسن وسالت دوست مي شدي مادرجون يه سري تنقلات(بادام پسته گردو نخودخرما كشمش توت خشك) همراهمون كرده بودن كه من هميشه همراهم بود وبا دوستات مي خوردين وهمين واسطه دوستي مي شد گفتگوي بچه هاي همسن وسال با لهجه هاي مختلف خيلي جالب بودراستي كه بچه ها چه دنياي پاك وبامحبتي دارن

براي اولين بارحرم را  اينقدر خلوت مي ديدم درفضاي بزرگ وخلوت دارالحجه ميدويدي وبلند مي خنديدي وذوق مي زدي ومنم غرق خوشي مي شدم من رضايت امامم را درخنده هاي شاد تو ديدم  وخيلي ازماماني يادمي كردم عجب نصيحت عالي بود

شب دوم موقع خوابيدن گفتي "چراخونه سياه نَمِرِم(نميريم)" منظورت ازخونه سياه را نفهميدم گفتي "همون خونه اي كه درش سياهه وتوش سفره سين انداختِم(انداختيم) " فهميدم كه بــــــــــله دخترما دلش براي خونه تنگ شده البته حق هم داشتي توبا اين سن كم هنوز مفهمو مسافت دوشهررا نمي فهميدي يكساعت سوارهواپيما شده بودي وهمه خونه وزندگيت زيرو رو شده بود بهت دلداري دادم وگفتم ما اومديم سفر وتا چندروز ديگه برمي گرديم خونه خودمون پيش بقيه . با اينكه خرسي وبالش وپتوت هم برداشته بودم ولي تا روز آخركه به يزد رسيديم هرشب اين سوال وجواب ادامه داشت

برگشتمون جمعه سي فروردين ساعت 20:35 بودازوقتي فهميدي به يزد برمي گرديم روي پاهات بندنبودي وخيلي خوشحال بودي توهواپيما هم حسابي بلبل زبوني مي كردي وهمه را مي خندوندي چون پروازمون شب بودو آسمان تاریک ،كوچكترين  نوري اززمين مشخص بود وقتي به نزديك يزدرسيديم خيلي زيبا بود انگارشهرراچراغاني كرده باشن ونهايتا حدود ساعت ده به فرودگاه يزد رسيديم طبق قرارقبلي بابائي وماماني وحاج خانم همچنين خاله وعمو وايرمان كوچولوهم به استقبالمون اومده بودن دلمون براشون تنگ شده بود توكه جيغ زنان بغل بابائي  پريدي حاج خانم برات فوتبال دستي خريده بودن وبابائي وماماني هم يه عروسك خوشگل باب اسفنجي ، دستشون دردنكنه همين طور خاله وعمو كه تااون موقع شب باايرمان جونم منتظرشده بودن همه زحمت كشيده بودن الهي هميشه سالم وخوش باشن

سفرخيلي خوبي بود جاي همه خالي خيلي خوش گذشت همش دنبال زهره جان ونيايش گل مي گشتم شايد ببينمشون ولي قسمت نشد قبل ازسفر نگران رفتارهاي توبودم وخداراشكر توحتي يكبارهم ناسازگاري نكردي حتي يه بارگريه كردن ونق زدن هم  نبود خيلي عالي بودي دخترم خيلي فوق العاده بودي پابه پاي ما پياده مي اومدي ، صبحها خواب بودي وبراي رستوران رفتن وزيارت ناچارا بيدارت مي كرديم وتوبدون ذره اي گله وبهانه همراهمون مي اومدي وبعدهم شارژمي شدي بعدازظهرها هم همين طوربود ، هروقت خوابت مي اومدمي خوابيدي اگه امكان خوابيدنت نبودبغل بابامهدي مي شدي تشویقوخواب مي رفتي چيزهايي كه توخونه خودمون كمترسابقه داشت وبايدحتما كنارمن يا توي ماشين مي خوابيدي

بالاخره به خونه سياهمون رفتيم وتوبه همه جاي خونه سرك ميكشيدي كه همه چي خونه سرجاش باشه به اين ترتيب سفرمون هم به خوبي وخوشي تمام شدبای بای

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

  تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

تواين سفريه چيزرافهميدم گاهي ما بزرگترا كوتاهيهاي خودمون را تقصيربچه هامون مي ندازيم ومشاورها هم ميگن تواين سن لجبازي بچه ها طبيعيه ولي تا چه حدطبيعيه؟ گاهي لجبازي وهرگونه مقاومت بچه ها واقعا مقاومت منطقي نيست بلكه براي  دريافت محبت بيشترازطرف والدين هست  من فهميدم چرا تو به حرف مامان خيلي خوب گوش ميدي ،دليلش توجه ومحبت به جا وبه اندازه است وقتي من وبابامهدي عصرخسته ازكارروزانه به خونه برمي گرديم ديگه توانايي وحوصله بازي ومحبت وحرف زدن وجواب دادن به تورا كه ازصبح تا عصرمارانديده اي نداريم وسعي مي كنيم با پارك بردن يا اسباب بازي  از زيراين ارتباط دوطرفه دربريم وتودخترباهوش من نيازبه توجه دائمي داري نه توجه مقطعي درزمانهاي خاص ويا تعطيلات

اين مسائل باعث شد به قصور وكم كاريهام فكركنم و ازاين بابت خيلي شرمنده ام وشرمنده ام كه مي گفتم حسني ازسه سالگي لجبازشده شرمند ه ام كه كم توجهي خودم را باسن تو توجيه مي كردم

دخترگلم تو فرشته نازنين خونه مايي كه با اومدنت درزندگي ما معجزه شد سعي كردم بعدازتعطيلي اداره كمي خستگي دركنم وهمونطور كه تو سفرمون باهم بازي مي كرديم وحرف مي زديم وخوش بوديم باهات رفتاركنم به گونه اي كه اين رفتاردائمي باشه تودخترماه مني يه خانوم به تمام معنا كه خيلي خوب همه چي را مي فهمي

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سیاهچاله
22 خرداد 92 15:04

وایییییییییییییییییی چقدر عکسای خوشکل.
من خیلی کیف کردم
میتونم یکیشون رو برای خودم بردارم؟


قابلي نداشت
خوبه كه لذت بردي خوشحالم
خواهش مي كنم خانومي