عروس خانوم
این هم یه عکس ازعروسی البته با هزارزحمت گرفتم چون یک لحظه نمی ایستادی
بعدازعروسی همچنان لباس عروسیت را میاری که بپوشی وبه قول خودت "بیریم علوسی" فکرمیکنی اگه لباس عروسیت را بپوشی عروسی هم جورمیشه واما ماجرا به همین جا ختم نشدچون روتختی توری خودت که رنگ صورتیه وگلدوزی خوشگلی داره برمیداری ومثل دامن دورخودت میگیری وروبالشتیش هم روی سرت میندازی جوری که بیادتوی صورتت وبا نازوکرشمه وافری توی هال راه میری ومی گی "من علوس خانمم " یا "من علوس شدم" وچون نمی تونی این روتختی بزرگ را بغل بگیری زمین میخوری ولی بازبلندمیشی وازاول عالوس خانم میشی ژست خیلی جالبی میگیری سرت را میندازی پایین وزیرزیرکی ازیر مثلا شنلت با حالت خجالتی نگاه میکنی وچشم وابرو نازک میکنیمن که ازخنده روده برمیشم به قول مامانی باید بیام پیشت کلاس نازوعشوه ببینم
حیف که جرات ندارم ازت عکس بگیرم چون تا موبایل را میبینی همه چی را ول میکنی ومیدوی سمت موبایل وهمه چی خراب میشه این عکس هم زمانی که عروس خانوم مشغول دیدن کارتون بودن گرفتم
هیچ کس ازآینده خبرنداره ولی نمی دونم چرا همه دخترها ازجمله خودم وقتی کوچیکیم می خواهیم عروس بشیم وبعدازازدواج هم همیشه هوس کودکیهامون میکنیم نمی دونم شاید این خاصیت بشر هست که همیشه داره حسرت یه چیزی را میخوره
حسنی جونم بازی معصومانه ات منو یادبچگیهام انداخت اون روزهاکه من وخاله با هم بازی می کردیم چه روزهای خوبی بود وچه زود گذشت یادش بخیر
ازخدامیخوام خوشبخت بشی وهمیشه اززندگیت راضی باشی عاشقتم حسنی جونی من