حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

عروس خانوم

1390/9/1 20:11
نویسنده : ماماني
1,804 بازدید
اشتراک گذاری

همه هستی من سلام
این مدت چندتاعروسی داشتیم وتوهم که عاشق رقص وآهنگ و..... بماند که من اصلا چیزی ازعروسی نفهمیدم چون همش به دنبالت بودم که از یه سالن دیگه سردرنیاری وگم نشی ولی حضرتعالی حسابی جوگیر شده بودی

این هم یه عکس ازعروسی البته با هزارزحمت گرفتم چون یک لحظه نمی ایستادی 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعدازعروسی همچنان لباس عروسیت را میاری که بپوشی وبه قول خودت "بیریم علوسی" فکرمیکنی اگه لباس عروسیت را بپوشی عروسی هم جورمیشه واما ماجرا به همین جا ختم نشدچون روتختی توری خودت که رنگ صورتیه وگلدوزی خوشگلی داره برمیداری ومثل دامن دورخودت میگیری وروبالشتیش هم روی سرت میندازی جوری که بیادتوی صورتت وبا نازوکرشمه وافری توی هال راه میری ومی گی "من علوس خانمم " یا "من علوس شدم" وچون نمی تونی این روتختی بزرگ را بغل بگیری زمین میخوری ولی بازبلندمیشی وازاول عالوس خانم میشی ژست خیلی جالبی میگیری سرت را میندازی پایین وزیرزیرکی ازیر مثلا شنلت با حالت خجالتی نگاه میکنی وچشم وابرو نازک میکنیCute 
smileyمن که ازخنده روده برمیشم به قول مامانی باید بیام پیشت کلاس نازوعشوه ببینم

حیف که جرات ندارم ازت عکس بگیرم چون تا موبایل را میبینی همه چی را ول میکنی ومیدوی سمت موبایل وهمه چی خراب میشه این عکس هم زمانی که عروس خانوم مشغول دیدن کارتون بودن گرفتم

هیچ کس ازآینده خبرنداره ولی نمی دونم چرا همه دخترها ازجمله خودم وقتی کوچیکیم می خواهیم عروس بشیم وبعدازازدواج هم همیشه هوس کودکیهامون میکنیم نمی دونم شاید این خاصیت بشر هست که همیشه داره حسرت یه چیزی را میخوره

حسنی جونم بازی معصومانه ات منو یادبچگیهام انداخت اون روزهاکه من وخاله با هم بازی می کردیم چه روزهای خوبی بود وچه زود گذشت یادش بخیر

ازخدامیخوام خوشبخت بشی وهمیشه اززندگیت راضی باشی عاشقتم حسنی جونی من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نیروانا
1 آذر 90 8:18
الهی فدای این عسلک بشم من، چقدر بامزه میفهمه چی رو با چی جور کنه. قشنگ میفهمم و میتونم تصور کنم وقتی میگی زیر چشمی نگاه میکنه و ناز و عشوه میاد چه جور اداییه. خدا حفظش کنه و خوشبخت ترین عروس دنیا بشه الهی. نیروانام عاشق عروسیه و اینکه دو تایی بریم توش برقصیم. بقول خودت چون این دو تا همسن هستن حال و هواشون مثل هم پیش میره. البته نیروانا هنوز اظهار نکرده که عروس خانومه و اداشو درنمیاره. فقط از اونجایی که من کمتر تیپ میزنم و خوشگل میکنم یه بار که یه کوچولو به خودم میرسم میگه مامان می خواهیم بریم عروسی؟
همیشه همینجوریه عزیزم، ما آدما همیشه دنبال چیزایی هستیم که نداریم. امیدوارم بچه های ما یاد بگیرن که تو لحظه زندگی کنن. عشق خودش به من گفت تو لحظه زندگی کن.
از اینکه به ما سر میزنی ممنون

قربونتون خاله فریبای مهربون
چه شباهت جالبی بین ماست من معمولا فرصت نمیکنم به خودم برسم وباکمی ارایش کردن حسنا فکرمیکنه داریم میریم عروسی هههههههههه

چه جمله قشنگی"عشق خودش به من گفت تو لحظه زندگی کن"
یه ماچ حسابی ابدارازنیروانای گلم بکن
سیاه چاله
1 آذر 90 10:21
سلام
خوبین 2تاتون؟
چه لباس خوشکلی.
من هر وقت اینجا میام اول عکسا رو میبینم بعد متنو میخونم!
الان میگم به حسنا که ازش عکس یواشکی گرفتین.
عروسی حسنی منم دعوت کنین.


سلام خداراشکردوتامون خوبیم
هرجورراحتی خانومم
وای به حسنی نگیها وای وای وای

انشالله زنده باشم حتما حتما خیلی میخوام زودترازاینها ببینمت