سرماخوردگی
حسنی خوشگلم سلام
ازپریشب آبریزش بینی داشتی وتب کردی ومن نگران بودم که حالت بدترنشه آخه همیشه ازاینکه تبت بالا بره ونتونم کاری بکنم خیلی میترسم دیروزوامروزرامرخصی گرفتم تاپیشت باشم دیروز حالت زیادبد نبودوبا استامینوفن تبت را کنترل کردم ولی دیشب تبت بالارفت تا صبح بیداربودم وهمش خدا خدا میکردم وگریه میکردم نیمه های شب تبت پایین اومد ولی من نتونستم بخوابم می ترسیدم دوباره تبت بالابره صبح مجددادست به دامن استامینوفن شدم نزدیکای ظهررفتیم خونه بابایی ومرددبودیم چه دکتری بریم ازدست این دکترهابا تشخیصهای ضدونقیضشون مامانی گفتن بذارببینم چقدرتب داره وقتی دماسنج رابرداشتن وگفتن تب نداری ازخوشحالی بال درآوردم ازشدت استرس یادم رفته بودحتی روی پیشانیت دست بگذارم که وضعیتت را بفهمم امان ازدست من
خداراشکرتاعصرحالت کم کم بهترشد البته هنوزاشتهانداری وغذا نمی خوری با اینکه این سرماخوردگی دوروزبیشترطول نکشیدولی نمی دونم چرا هرموقع تومریض میشی حتی یه سرماخوردگی ساده من نصفه عمرمیشم شاید به این دلیله که همیشه تو سختیها چه کوچیک وچه بزرگ اونی که بایدهمراه وهمدلم باشه ذهنش درگیرمسائل دیگه ای بوده ومن با همه مهربونیش گاهی ازش دلخورمیشم
خدایا شکرت که سلامتی را به جگرگوشه ام برگردوندی
خدای خوبم همه مریضها را شفا بده خصوصا کوچولوهای نازرا
همه دلخوریهاوناراحتیهام فدای یه تارموی تو عزیزترینم توسالم باش توشادباش من هیچ غمی ندارم