ديدارغيرمنتظره
دخترخوب من سلام
اداره ما زيباترين وبزرگترين ومجهزترين تالاراستان راداره همين كه وارد ميشي دروهله اول چوبكاري ونورپردازي خيلي زيباش به چشم مي آد به همين دليل همايشهاي سراسري اونجا برگزارميشه
هفته گذشته به خاطر سرماخوردگي تو دوروزمرخصي گرفتم سه شنبه كه سركاررفتم ازهمكارام شنيدم كه دنبال ثبت نام درهمايش بانكداري الكترونيكي هستن كه قراره فرداش درتالاربرگزاربشه ولي متاسفانه جدي نگرفتم وثبت نام نكردم چهارشنبه طبق معمول مشغول كاربودم قبل ازظهريه كاري داشتم كه اتفاقي گذرم به طرفهاي تالارافتاد ازطرفي زمان تنفس وپذيرايي همايش هم بود توي اون شلوغي داشتم رد ميشدم كه چهره يكي ازحاضرين ميخ كوبم كردولي بازهم شك داشتم رفتم وازيه خانومي پرسيم ببخشيد اين آقا دكترسعيدا هستن واوگفت بله حدسم درست بود ديگه روي پاهام بند نبودم دوباره برگشتم وصبركردم تا صحبتشون با يكي ازدانشجوها تموم بشه اين چندثانيه مدت زيادي براي من بودنمي دونستم منوبعد ازده سال مي شناسن يانه بلافاصله گفتم استاد سلام منو شناختيد من فلاني هستم استادسعيدا هم با خونسردي كامل گفتن بله بله ازهمون اول شناختمتون يه لحظه تودلم گفتم واي من نشناختمش ورفتم پرسيدم را فهميده با گرمي احوالپرسي كردن واحوال بابايي را پرسيدن چون اونروزها كه كوچيك بودن باهم توي يه كلاس روي يه نيمكت مي نشستن وبعدها هم تودانشگاه همكاربودن دوروبرمون شلوغ بودو فقط فرصت بود تا يه احوالپرسي كوتاه بينمون رد وبدل بشه وبعد هم سلام برسونيدخصوصا به بابا وخداحافظ
اين گفتگوي گرم وصميمانه يك دقيقه اي تا اعماق وجودم نفوذكرده بود داغ شده بودم وانرژي مضاعفي گرفته بودم بعدا فهميدم استادسعيدا دبير همايش بودن بعد ازظهربه بهانه ديدن دوباره استادبه تالاراصلي رفتم ولي چون غيرازتالاراصلي همزمان دردوسالن كنفرانس طبقات ديگرهم مقاله ارائه ميشد ايشون رانديدم درتمام مدتيكه تو تالارنشسته بودم هرچه مي خواستم توجه وتمركزم را روي مطالب ارائه شده بذارم نمي تونستم همش ذهنم فرارميكردبه ده سال پيش زماني كه دانشجوي رشته حسابداري بودم ودكترسعيدا هم استاد درسهاي اصول حسابداري ايشون مارا به رشته مون علاقه مندكردن وپايه حسابداريمون را قوي كردن همه دانشجوها دوستشون داشتن ومن هم يكي ازبهترين شاگردها بودم ديگه واقعا چه روزهاي خوبي بود يادش بخير هنوز هم كه بهش فكرميكنم ازياداوري اون دوران لذت مي برم
عزيزدلم نمي گم ادم موفقي هستم ولي پيشرفتهاي خوبي هم داشتم كه دروهله اول مرهون لطف بي پايان خداي بزرگ هستم وزحمت استادان خيلي خوبي ازجمله دكترسعيدا وبعد زحمات وپشتكارهاي خودم وضمنا علاقه وافرم به رياضيات كه باعث شد درحسابداري موفق باشم
اين حرفها بهانه اي شدكه بگم دخترگلم دنيا چه خوب وچه بد ميگذره وسياهي زمستون به زغال ميمونه اي كاش جوري زندگي كنيم ورفتاركنيم كه وقتي يكي مارا مي بينه ذوق زده بشه خوشحال بشه نه اينكه راهش را كج كنه چكيده همه حرفهام اين شعريادم اومد :
نام نيكو گربماند زادمي به كزوماند سراي زرنگار