نمکدون مادر
حسني خانومي من سلام
الهي قربون اون يزدي حرف زدنت برم كه زدي رودست مامان با اين لهجه ات خيليها ازتعجب دهنشون وا مي مونه چون نه تنها جملات وكلمات را خوب حرف مي زني بلكه اصطلاحات يزدي كه خيليهاش سخت هم هست به جاي خودش به كارمي بري ما يزديها ازكلمه دوحرفي خش هزاران استفاده مي كنيم كه بسته به موقعيت ولحن اداي كلمه معني هاي متفاوتي پيدا ميكنه
چندشب پيش كه خونه بابائي بوديم ماماني بهت شام مي دادن به خاله فائقه گفته بودن ازوقتي شيرحسني را گرفتيم بهترغذا مي خوره خوابش هم بهترشده كه تو يهو گفته بودي "خَشتَر شدم نـــــــــه" وخنده حاضران ازجمله نابت
به من ميگي " پنجيره واكن هواخَش شده "با چشماي گردشده مي گم هوا چطور شده ميگي "خــش شده "
يه چيزي كه دوست نداري ميگي "خَشُم نيس ، دوسِش ندارم ، پسندش نيس " ومن درتعجبم جمله خَشُم نيست ازكجا يادگرفتي
ديشب داشتي آبگوشت مي خوردي بهم گفتي "موخوام سركَشَم " فوري مغزم شروع به كنكاش كرد خداراشكر ديگه مغزم راه افتاده وديرتر ازقبل هنگ مي كنه فهميدم نمي خواي با قاشق بخوري ومي خواي كاسه ابگوشت را دست بگيري وبخوري هنوز مشغول هضم جمله قبليت بودم كه دوباره گفتي " مامان موخوام يتا هُشُك ابدوش سركَشَم " ديگه ازخنده پس افتادم وتومات ومبهوت بهم نگاه مي كردي قربونت برم كه اينقدر غليظ هم ميگي
اومدي به من ميگي " مامان غذا بخورم دلم حــــال بياد" ميگم هــــــــــــــان ؟ دلت حال بياد؟ ميگي " هـان" دوباره میگم هان نه بله میگی" بله "
کمترپیش میادچیزی را که می خوای یا حرفت را مستقیم بزنی چایی می خواهی میگی "مامان فایژه بابایی خسته شدن گشنشونه چایی موخوان" نمی دونم چرا ولی برام جالبه که اینقدر کلمات را کنارهم میذاری تا من برم چایی درست کنم
يه شعرجديدازخاله جان يادگرفتي كه خيلي دوست داري وبا اينكه خودت كامل حفظ شدي ولي بازمن هم مجبور به حفظ اون شدم تا مرتب تكراركنم وبخونم
دامن مي پوشم چين داروچين دار
ازاينجا قر مي دم تا دم ايستگاه
مامان جون بغلم كن
سوارتاكسي ام كن
اگه تاكسي گرونه
اتوبوس يه قرونه
تا به حال ابراز دوست داشتنت فقط منحصر به پيشي وخرسيها بوده كه قربون صدقه شون مي رفتي ودوستشون داشتي به شخص خاصي نمي گي دوستت دارم تا اينكه چندشب پيش كه تو اشپزخونه مشغول پخت وپز بودم اومدي پيشم وخيلي آروم وبا خجالت بهم گفتي " مامان فايژه دوسِت دارم " منم مثل هميشه اول ميخكوب شدم انگاربا شنيدن اين جمله كه شامل حال كسي تا حالا نشده بودبه ملكوت رفتم به خودم اومدم ودرحاليكه ازشدت ذوق زدگي نمي دونستم چي بگم ونزديك بود اشكم دربياد محكم بغلت گرفتم وگفتم "منم خيلي دوست دارم تو حسناي مني ......." به هرحال دوتايي فراوان عشقولانه ازخودمون در كرديم
گاهي خصوصا وقتي درحال رفتن به خونه تو ماشين هستيم ميگي "مامان دُرنا(قرآن) بوخونِم" من اول ايه ها را مي خونم وتو بقيه اش را ادامه ميدي اينقدر لحن گفتنت به دلم ميشينه وپشت فرمون قربون صدقه ات ميرم كه خدا مي دونه
فالله خيرآفظا(حافظا)وهوارحم آئمين( راحمين)
رب ادخلني مُقتَخَ سه(مدخل صدق) واخرجني مُقتَخَ سه(مخرج صدق) وجعلني من لدنك سُمطاناً نَصيا(سلطانا نصيرا)
بسم الله الرحمن رییم (رحيم) قل هوالله احد الله صَمَند(صمد) لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا احد
وفقط خدا ميدونه وقتي فرشته ها تو را درحال خوندن قران مي بينن چه لذتي مي برن چون من كه غرق لذت ميشم