اعجازخداوندی
نازنين دخترم سلام
گاهي وقتا ما ادماها اينقدر دچارروزمرگيهامون ميشيم كه يادمون مي ره هراتفاق ساده اي تو زندگي مي تونه يه معجزه باشه اصلا بودن يا نبودنمون هم يه معجزه هست طلوع وغروب هرروزه خورشيد ، نفس كشيدنمون ، ضربان قلبمون وهزاران هزاران هزارمساله ساده اي كه به ديد ما ساده هست ومي تونست نباشه اونوقت وجودش را درك مي كريم وغنيمت مي دونستيم
ولي افسوس كه ما خيلي فراموشكاريم خودمو ميگم وقتي يه چيزي ازخدا مي خوام با خودم فكرمي كنم اگه اين اتفاق بيفته ديگه مشكلي نيست وهمين كه خدا لطفش را بهم نشون مي ده دوباره يادم مي ره چرا من اينقدر بي معرفتم
من تا حالا ازمواهب خداوندي خيلي زيادبهره مندشدم يكيش خودتو ،وجودنازنين توعزيزدلم كه دراوج نااميدي من روسياه زماني كه فقط يه ذره اميد ازخدا خواستم واوكه بيكراني ازلطف ومهربونيه دراخرين لحظات زندگي من، دريايي ازاميد به من داد وهمه چي دگرگون شد زماني كه اصلا انتظارمهمون نداشتم بي خبرواروم اومدي وتودلم نشستي ودوباره اميد وروحيه را به من ،مني كه روزگاري شادمي زيستم برگرداندي
وروزها چه زود سپري شد وكم كم داشتيم يكنواختي وروزمرگي را تجربه مي كرديم كه خدا يه امتحان سرراهمون گذاشت وانگاربازي روزگاردوباره به نحوي ديگرتكرارشد وقتي خاله فائقه عزيزبراي آخرين بارقراربود بره دكترتا تاريخ عمل جراحي نسبتا سختي مشخص بشه ايندفعه دراوج ناباوري خودش ودكتروهمه مورد لطف قرارگرفتيم وقتي زنگم زد وخبرخوشش را دادنمي دونستم جيغ بزنم گريه كنم بخندم فقط مي خواستم بپرم خدا را بغل كنم وتا مي تونم بوسش كنم
صبح جمعه وقتي به حضرت ابوالفضل (ع) توسل جستم وازشون خواستم به خاطر برادرارجمندشون كه شب تولدشونه همون طور كه يه زماني به من محبت كردن حالا هم عيدي همه مون رابدن واين آقاي بزرگ ومهربون چه بزرگوارانه نظر لطفي انداختن جالبه مدتها بود كه خدابيامرزآقا توخواب يه خبرايي مي دادن خدا رحمتشون كنه راست ميگن كه مرده ها آگاهند
اينها را نوشتم چون ما گاهي خيلي چيزها يادمون ميره نوشتم ،تا همه مونجمعه مورخ ١٣٩١/٤/٢ را يادمون باشه ومعجزه خدا را يادمون بمونه وبدونيم كه او لحظه اي ما بنده هاش را يادش نميره وبي انصافيه كه ما فقط وقت نياز يادش بيفتيم مي خوام بگم خدايي كه من شناختم خداي خشمگيني نيست كه توكتابهاي درسي مون خونديم كه منتظر يه اشتباه ازطرف بنده هاشه تا عقوبتشون كنه خداي من خدايي هست كه غم بنده اش را مي خوره ومي خواد اونو با چيزهاي بهترمهمتراشنا كنه وگاهي براي همين يه موانعي سرراهش مي ذاره تا بنده اش چيزي فراترازچندمتري جلوپاش را ببينه خداي من خداي مهربونيها ولطفها ست كه لنگه نداره
حالا حالاها بايد صبركنيم وتوكل تا خداخودش همه چي را مهياكنه دعامي كنم هرچي خيره پيش بيادوتا چندماه دیگه بیام اینجا وخبرم را با بوق وکرنا بگم توکلت علی الله