حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

سفرپرويروس

1391/10/11 11:52
نویسنده : ماماني
433 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

نازنينم سلام

امروز داشتم عکسا رامرورمی کردم که یه سری عکس مربوط به چهارماه پیش رادیدم ویادم رفته بودبرات بنویسم وحالا شرحش را میگم

شهريورماه براي مراسم عروسي پسرعمه من كرمان دعوت بوديم همه خانواده ما به سمت كرمان راه افتاديم من ودايي وحيد ازطرف اداره هامون جا گرفته بوديم ولي متاسفانه همه دچارنوعي مسمويت شدن كه فقط تو وبابائي مصون موندين بابامهدي كه حالش خيلي بدشد و تا يكساعت قبل ازعروسي تواورژانس وسرم به دست بودومن ودايي هم كنارش بوديم خداخيردايي وحيدبده  با اينكه خودش هم حال مساعدي نداشت ولي همش دنبال دكتروداروو..... بود خاله فائقه هم كه ويارشديد داشت عمومحمداقا تب كرده بودن صبا هم تب واستفراغ  داشت به هرحال عالمي داشتيم همه كشيك دستشويي مي كشيدن حالا كه يادم مي افته خنده ام ميگيره كه هركدوم با چه حال نزاري رفتيم عروسي به قول عمومحمداقا عروسي پرويروس با اين حال عروسي خيلي خوب برگزارشد كرمانيها رسمهاي خوب وجالبي دارن كه من خيلي خوشم اومد همين طور خيلي خونگرم ومهمون نوازودوست داشتني بودن من كه خيلي ازشون خوشم اومد انشالله عروس ودوماد هم خوشبخت وسعادتمندبشن

 واما عكساي فرشته كوچولوي من

 

 

 

وصباكوچوي نازعمهقلب

نایت اسکین
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ماهان
15 دی 91 17:59
سلام.نازی خانمی چه ماه شدی هزار ماشالله.همیشه به شادی و سلامتی عزیزم.

سلام مليحه جونم ممنون شما هم هميشه دلت خوش ولبت خندون باشه
مامان نيروانا
16 دی 91 14:17
مگه گيرم نيفتي فائزه جون،‌ناقلا چرا يواشكي اومدي! چرا نگفتي كرماني، شايد معرفتم گل ميكرد و بخت ياري تا ميديدمت. ويروس و مسموميت و چه و چه حاليم نيست. هيچ عذري پذيرفته نيست. مگه گيرم نيفتي


فريبا جونم هرچي بگي راست ميگي ولي اومدنمون قطعي نبودچون عمو وزن عموي شوهرم چندروزقبلش فوت كرده بودن ومرددبوديم براي اومدن عروسي تا دم دم برنامه جورشداتفاقا وقتي داشتيم ازنزديكيهاي سرچشمه ردميشديم خيلي يادت كردم حتي به حسني وخواهرم هم گفتم اين نزديكيها خونه نيروانا وفريباجونه
ماكلا يه روز كرمان بوديم كه همش تو نوبت دكترواورژانس وسرم وتزريقات وجسارتا دستشويي و.... باوركن مغزم هنگ كرده بودنمي خواستم پستم را تلخ بنويسم چون مربوط به عروسي بود ولي خدا مي دونه اينقدركه اينوراونوربراي دارودويده بوديم مفزم كارنمي كردحتي تو مراسم عروسي هم درگيربوديم خواهرم به خاطر ويارش حالش بدشده بود منم همراهش بودم خيلي ازعروسي نفهميدم فقط يكي بايد مي اومد ازتك تكون عكس مي گرفت وخدائيش چه عكسي مي شد
بازم معذرت مي خوام به بي معرفتي وفراموشكاريم ببخش
مي دونم دركم مي كني بوسسسسسسسسسسسسسسسسس