سومين نهم آذرساعت ده ونيم صبح
عزيزترينم سلام
همون طور كه مي دوني تو نهم آذر هشتادوهشت ساعت ده ونيم صبح چشمات را به اين دنيا بازكردي ولحظه تولدت بهترين وناب ترين خاطره منه كه هنوز هم وقتي ازلحظه تولدت صحبت مي كنم ذوق وشوقي عجيب توهمه رگهام مي دوه براي مادري كه نه ماه منتظراومدن پاره وجودش بوده وچندساعت درد زايمان طبيعي را كشيده بهترين پاداش اينه كه اولين كسي باشه كه فرشته معصومش را ببينه وبغل كنه
به هرحال چندساله كه تواين تاريخ ساعت ده ونيم صبح ازت عكس ميگيرم وكنارعكس سالهاي قبل مي ذارم تا ببيني روزبه روز چقدر عوض شدي
اولین عکسی که پنج ساعت بعدازتولدت توسط بابامهدی گرفته شد
دوشنبه 1388/9/9 ساعت سه بعدازظهر
یکسالگیت درحالیکه به تب ویروسی رزوئلا مبتلا شده بودی ویک درجه تب داشتی
سه شنبه 1389/9/9 ساعت ده ونیم صبح
دوسالگیت درحالیکه برای رفتن به مراسم ختم یکی ازاقوام آماده میشدی
چهارشنبه 1390/9/9 ساعت ده ونیم صبح
سه سالگیت خونه بابائي بوديم وبراي خريدسيسموني ني ني خاله آماده مي شدي
پنج شنبه 1391/9/9 ساعت ده ونیم صبح
جان دلم مي بيني چقدر خانوم شدي چه ژستي هم گرفتي آينه تمام نماي بزرگترا شدي حرفها وحركات ورفتاربزرگترها را كاملا تقليد مي كني ومنتظر عكس العمل بقيه ميشي تا درست يا غلط بودن رفتارت را بفهمي خداراشكرمي كنم كه تورا به من دادتا بدونم خدا هرگز بنده اش را فراموش نمي كنه