جشن تولد پس ازموعد
فرشته سه اله ام سلام
ازمدتها پيش ازتولدت مي خواستيم بعدازسيزدهم محرم برات تولدبگيريم توهم مرتب ميپرسيدي "كي تولدم مِشَه كيك مبارك بخورِِم "حداقل براي دل كوچيكت تصميم داشتيم دهم آذربا كيك تولد بريم خونه باباعباس واونجا با عمه ها وبچه ها تولد بگيريم كه متاسفانه با شكستن بيني من وماجراهاي متعاقبش همه برنامه ها به هم ريخت
حدوديك هفته بعدش كه يه شب همه خونه باباعباس جمع بوديم بابامهدي رفت كيك گرفت وبا بچه ها حسابي خوش گذروندين با تب وسرماخوردگي وبيني گچ گرفته نتونستم عكساي خوبي بگيرم چندتا عكس گرفتم كه براي گذاشتن تو وبت زياد خوب نشد به هرحال شب خوبي بود وخوش گذشت وتوهم حسابي شيطوني كردي كادوها راازقبل گرفته بودي باباعباس ومادرجون يه جليقه كلاه دارازمشهد براي تولدت گرفته بودن عمه مهديه هم يه جامدادي با انواع مدادرنگي ومدادشمعي وماژيك بهت كادوداده بودن وعمه مريم هم يه خرسي صورتي كوچولوبا كتاب وبادكنك بهت كادوداده بودن دستشون دردنكنه ازاينكه زجمت كشيده بودن
چندروز بعد كه گچ بيني را بازكردم وبخيه ها را كشيدم وكمي حالم بهترشده بود يه شب سه تائي كيك گرفتيم ورفتيم خونه بابايي خاله فائقه وعمومحمدآقا هم اونجا بودن عموعباس آقاومهين خانم (عمو وزن عموي گلم) هم اتفاقي اومده بودن خونه بابائي وبا وجود اين ادمهاي دوست داشتني دوباره برات جشن تولد گرفتيم وعمومحمدآقا زحمت عكاسي را كشيدن كادوي بابائي وماماني و حاج خانم هم يه ربع سكه بود كه يه ماه پيش بهت داده بودن دستشون دردنكنه ممنون ازلطف ومهربونيشون