هديه خداوندبه دنيا اومد
دخترنازنينم سلام
بعدازچندروزاومدم با خبراي خيلي خوب هم اومدم انگارهمين چندروزپيش بود كه توپست اعجازخداوندي درمورد يه اتفاق خاص يه معجزه نوشتم وبالاخره اين نه ماه انتظاربه سراومد شنبه گذشته براي سومين بارخاله فائقه براي چكاپ وضعيت خودش وني نيش به بيمارستان رفت و ساعت ده بستري شد ماماني پيش خاله بودن عمومحمدآقا ومامانشون ومن وبابايي هم مضطرب ونگران توسالن انتظار بوديم
روز سختي براي همه بود من كه استرسم اززمان زايمان خودم هم بيشتربود وبدنم انگاري شل شده بود اون روز تا شب هيچي نتونستم بخورم به هرحال حدودساعت 4 خاله را براي عمل سزارين آماده كردن سعي مي كردم اشكم درنياد ومثل هميشه با شوخي فضا را عوض كنم خداراشكرروحيه خاله ازهمه بهتربودمادروني ني رازيرقران ردشون كرديم وما بازتوسالن منتظرنشستيم تا نوبت عمل خاله برسه ساعت 5 بعدازظهربا اتاق عمل تماس گرفتيم كه گفتن همين الان بچه به دنيا اومد وبه اين ترتيت:
ساعت 5 بعدازظهر
بيست ويك بهمن نودويك
هديــــه خداونـــد بزرگ
فرشته كوچـولــوي مـا
آقا ايـــرمــــــان
به اين دنيا پاگذاشت
الهي درپناه خداوند وزير سايه پدر ومادرگلش بزرگ بشه وخوشبخت وسعادتمند باشه
ایرمان خان یک روزه
ایرمان خان سه روزه
اون روزعجله داشتم وماشينم را توپياده روگذاشتم وجناب جرثقيل ماشين را برده بودن البته من كه اول فكرمي كردم ماشين را دزديدن تا اينكه يه اقايي توآپاراتي گفت كه ماشين را با جرثقيل بردن به هرحال به قول ابجي جونم مي گفت اينم ميشه خاطره تا بعدها بهش بخندي