حسني جوني صبوروپرطاقت
قندعسلم سلام
بالاخره دوشنبه شد وبايدميرفتيم واكسن بزنيم حدودسه روز بود كه كمي سرفه ميكردي
ونمي دونستم بايد دكترت ببرم يانه البته تب ياآبريزش بيني نداشتي كه خداراشكرازيكشنبه ديگه سرفه هم نمي كردي ومن همش مواظب بودم كه سرفه هات بدترنشه راستش يكشنبه شب تاصبح دل بيداربودم ونمي تونستم بخوابم نمي دونم چرا براي اين واكسن اينقدر مي ترسيدم اصلا طاقت دردكشيدنت را ندارم مي دوني باخودم فكرمي كردم كي نگرانيهاي من تموم ميشه ونهايتا به اين نتيجه رسيدم كه تازنده هستم نگرانيهام تموم نميشه بايد همه چي را بسپارم به خدا اين شدكه تاصبح برات دعا خوندم وازخدا خواستم كمك كنه به خوبي اين مرحله را هم پشت سربگذاريم وهميشه درپناه خداوند مهربون باشي
صبح ماماني هم اومدن وباهم شديم ورفتيم درمانگاه اندازه دورسرت وقدت خيلي خوب بود ولي وزنت نسبت به سه ماه پيش كم شده بود آخه تواين مدت خيلي كم اشتها شدي وهيچي نمي خوري بازخداراشكرنسبت به دوماه پيش كه دكتربردمت وزنت بهترشده بود ولي خوب درمانگاه كه اون وزن را نداره به هرحال خانوم گلم تايك ماه ديگه بايد دوباره بريم و وزنت كنيم اميدوارم دوباره مثل سابق اشتهات برگرده و تواين يك ماه وزن بگيري
رفتيم اتاق واكسيناسيون پاهام شل شده بود وصداي قلبم را به وضوح ميشنيدم ماماني به دادم رسيدن وتورا بغل كردن وبالاخره واكسنت هم زده شد گريه كردي ولي نه اونجوري كه من فكرش را ميكردم خيلي آروم گريه كردي وبعد هم كه بيرون اومديم تابچه ها را ديدي خنديدي وبراشون دست تکون دادی ميگفتي ني ني وذوق ميزدي
بعدهم با ماماني رفتيم خونه شون نگراني هاي من به بقيه هم سرايت كرده بود حاج خانم مي گفتن تونمازشبشون خيلي برات دعا وقرآن خوندن كه سختيها برات آسون بشه وفكرميكنم خدا به احترام نفس گرم حاج خانم دعاشون را برآروده كرده بود
تابعدازظهرعلامتي ازواكسن نداشتي مثل سابق شيطوني مي كردي ومي دويدي ولي ازعصر كم كم تب كردي منم قطره استامينوفن را مرتب بهت ميدادم تا تبت را كنترل كنم پاي راستت هم دردگرفته بود الهي فدات شم يك دستت را به ديوارمي گرفتي ودست ديگه ات را به پات ولنگ لنگان راه ميرفتي وقتي هم خسته مي شدي مينشستي ووقتي چيزي ميخواستي دستورميدادي كه بدش يعني اينو بده خيلي ازاين كلمه خنده ام ميگرفت
شب تبت بالا رفته بود ونمي تونستي بخوابي چون تاميجنبيدي پات دردميگرفت وگريه ميكردي اين بود كه به من ميگفتي" ب "(ba) ودستات رادرازميكردي منم بغلت ميكردم وميرفتيم جلوپنجره تا پارك را ببيني اون شب يه جمله جديدهم گفتي باحالت حزن واندوه فراوان ميگفتي" پاك ني ني نداره "كه من براي اين حرف زدنت دلم آب ميشد همه هم ميخنديدن وتودوباره تكرارميكردي هركه را ميدي اينو مي گفتي ياهوس كامپيوترميكردي ومي خواستي عكس ني ني ببيني بالاخره تانصفه شب بيداربودي وحسابي شيرين زبوني ميكردي وادا اطواردرمي آوردي قربوت برم كه اينقدرخوشرو و خوش اخلاقي
صبح سه شنبه ديگه بهترشدي منم بردمت حموم وپات را باآب گرم ماساژدادم كه خيلي موثربود چون بعدازحموم ديگه تونستي خوب راه بري ودردات هم يادت رفت وشيطونيهات دوباره شروع شد وباشيرين كاريهات همه را به خنده مي انداختي تودخترصبوري هستي اميدوارم هميشه همين جورباشي البته سه شنبه هم كمي تب داشتي ولي ديگه روبه بهبود بودي
واكسن زدنت هم تموم شد راستش من خيلي بيشترازاینهامیترسیدم ولي به لطف خدا وصبوري تو وكمكهاي ماماني وحاج خانم وبابايي وخاله به خيري وخوبي گذشت درسته كه سختي داره ولي همش براي اينه كه توازبيماريهاي خيلي سخت مصون بشي دخترخوبم الهي هرگز مريض نشي وهميشه خندون وشادباشي