دست مامان اوف شده
دخمل دل نازك من سلام
پريشب هوس گردوي تازه كرده بودم وتصميم گرفتم اول تورا بخوابونم بعد بشينم ويه دل سيرگردوبخورم
البته باخواب كردن توخودم هم خوابم برد ولي حدودساعت 11 بيدارشدم هنوز خوابم مياومد ازطرفي هوس گردوخوردن دست ازسرم برنمي داشت به خودم گفتم ميرم يه دونه ميخورم وميام ميخوابم
بالاخره رفتم توآشپزخونه وگردورابرداشتم و نشستم با يه چاقوگردو را بازكنم كه چشمت روزبدنبينه نفهميدم يهوچي شد كه چاقودررفت وانگشت شستم رابريد همين كه انگشتم راديدم ازترس خشكم زدخون مثل فواره ازمحل زخم بيرون ميزدبلافاصله باباراصدازدم باباكه ديد گفت بايدبريم بيمارستان زخمش بزرگ وعميقه
عمه مريم ايناهنوزنخوابيده بودن وعمه مريم وستايش كوچولواومدن پيش توكه خواب بودي ومن وبابارفتيم اورژانس اونجا دكترمعاينه كرد وگفت خداراشكرتاندوم دستت راپاره نكردي وبايدبخيه بزني وبه اين ترتيب انگشت شست مامان سه تابخيه خورد
ازاونجاييكه كوچكترين تغييري توجهت راجلب ميكنه صبح كه پاشدي ودست باند پيچي منوديدي پرسيدي" اين چيه " گفتم دست مامان اوف شده ديگه تامنو ميبيني ميگي" دسي مامان اوف شده اوفففففففف "چنان بااجزاي صورتت اداي اوف رادرمياري كه خودم خنده ام ميگيره بعدهم ازراه دورماچ ميفرستي كه دست مامان خوب بشه قربون اون دل مهربونت برم
خداراشكرميكنم كه تواون موقعيت توكناردستم نبودي
خداراشكرميكنم كه تاندوم دستم مشكل پيدانكردو الان باهمون دست باندپيچي ميتونم تايپ كنم
خداراشكركه اونشب عمه بيداربودن وتونستم بيان پيش تو كه بيدارنشي الهي خدا ني ني عمه راصحيح وسالم برسونه