کشف غنایم از زیرزمین خونه بابایی
نفس مامان سلام
مدتیه که همه مشغول تدارک جهیزیه خاله هستن تاانشا الله بعدازرمضان برای عروسیشون اونا راببرن خونه خاله فائقه وعمومحمدآقا
ازاونجاییکه من دختربزرگ خانواده ام وسلیقه ام را هم می پسندن همه من رامورد لطفشون قرارمیدن وخداراشکرطرف مشورت بقیه اهل خانواده هستمچندروز پیش وقتی ازسرکاراومدم مامانی گفتن بیا بریم زیرزمین وچمدون لباسها وپارچه ها راببین تااون چیزایی که قشنگه راجمع وجورکنیم وببریم طبقه بالا دورازچشمت من ومامانی وخاله جیم شدیم ورفتیم توی زیرزمین هرکدوم ازچمدونها رابازکردیم وپارچه ها رابیرون آوردیم خیلی ازخاطرات قدیمی هم زنده شدهرپارچه یه تاریخچه ای داشت که مامانی می گفتن یکی سوغاتی مکه ویکی سوغاتی سوریه ویکی دیگه خلعت و...به هرحال خیلی ازچیزهایی که الان وقتی می بینیشون یادآدمهایی می افتی که خودشون رفتن واونا رابه یادگارگذاشتن دراین حین توهم ازغیبت ماسه نفرمطلع شده بودی وسوراخ سنبه های خونه رادنبالمون میگشتی تا اینکه بابایی آوردنت پایین ازدیدن اون هم پارچه ذوق کرده بودی واونا رااینوراونورمیریختی وبغل میکردی ومی خواستی باخودت ببری بالا اون وسط یه چیزایی برای تو هم پیداشدتاسرت بی کلاه نمونه ودست خالی برنگردی:
یه دمپایی کوچولوی صورتی خیلی نازباگلهای صورتی وزردوآبی که چندسال پیش زمانی که هنوزمن عروس نشده بودم مامانی وحاج خانم ازمکه سوغاتی آورده بودن وچون اندازه کسی نشده بودمنتظر صاحبش مونده بود تا تو برسی وپات کنی اتفاقا اندازه اون پاهای کوچولوت هم بودوخیلی ازش خوشت اومده بود
یه کیف سفیدو صورتی کوچولوکه اون هم ازسوغاتیهای مکه بود وبی صاحب مونده بود تاحضرتعالی تصاحب کنید
یه روسری ساتن زردو سورمه ای باطرحهای خوشگل جوجه ها که مدتها می شینی به عکساش نگاه میکنی وباانگشتت اونارامعرفی میکنی
یه روسری کوچولوی خوشگل که یادگارمادربزگ مادربزرگت بود زمانی که مامانی کوچولوبودن "خانم" یعنی مادربزرگشون براشون سوغاتی آورده بودن که حالا به نوه نوه شون یعنی جنابعالی رسیده خدا رحمتشون کنه
اموال کشف شده اززیرمین مامانی را خیلی دوست داری و روسریت را میاری ومیگی"مامانی سر" یعنی روسری سرت کنم بعدهم دمپایی پا میکنی وکیفت را هم میندازی روی دوشت وخرسی هم را بغل میکنی وباهاش حرف میزنی بعدبه من میگی" مامانی بم دد" یعنی مامانی بریم ددر من هم دلم برای اون نازواطوارت غنچ میره ومحکم بغلت میگیرم وماچت میکنم
قربونت برم که اینقدرژست مامان بودن بهت میاد
دخترگلم نوشتن این مطالب بهانه ای شد تابهت بگم ما آدمها یه روز همه چی راجامیذاریم ومیریم همون جوری که اموال ویادگاریهامون ازمون می مونه رفتاروخاطراتمون هم به یادگارمی مونه الهی همیشه جوری زندگی کنیم که بعدازمرگمون به خوبی ازمون یادکنن به قول این شعرمعروف که من خیلی دوستش دارم:
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خودخواندوازصحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد