حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

اولين عروسي

1390/6/19 11:23
نویسنده : ماماني
553 بازدید
اشتراک گذاری

Hello 
Hi Glitter Graphics and Scraps for Orkut, Myspace, Hi5

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قندعسل مامان سلام

 بالاخره پنجشنبه هفدهم شهريور هم ازراه رسيد وخاله فائقه ومحمدآقا عروسيشون را جشن گرفتن

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

زمان عقدشون توفقط هفت ماه داشتي وچون عادت داشتي زود بخوابي واون شب نمي تونستي باسروصدا بخوابي خيلي گريه كردي وكم لطفي اقوام نزديك هم باعث شد خيلي بهمون سخت بگذره و....

ولي حالا بزرگ شدي وخانومي شدي وحرف مي زني وحرف گوش ميدي وبخشي ازمشكلات نوزادي حل شده ولي من بازم نگران بودم كه ناراحتي ومشكلي پيش نيادچون اين مراسم اولين مراسم عروسي بود كه مي رفتي ونمي دونستم دخملي من چه واكنشي نشون ميده به هرحال بعدازظهر من وماماني ازآرايشگاه اومديم وتورا هم آماده كردم وبااون لباس عروسي كه چندماه پيش برات خريده بودم شدي عروس كوچولوي خوشگل من توي راه ديدم صدايي ازت نمي آد وقتي نگاهت كردم ديدم نشسته خواب رفتي بغلت گرفتم وبه اون صورت نازت نگاه كردم كه چقدرمثل فرشته ها بودي وفكرميكردم به اينكه ميشه من هم يه زماني عروسي دخمل گلم راببينم بالاخره سالن عروسي راپيداكرديم تورا روي صندلي خوابوندم وتايك ساعتي خواب بوديشِـــکـْـلـَکْ هــآے 

خــآنــــــومـے

 

وقتي بيدارشدي قيافه ات خيلي ديدني بود بدون اينكه پلك بزني همه جا رابه دقت نگاه كردي وهمه را زيرنظر گرفتي بعدهم راه افتادي همه جارا ببيني بايه خواب خوب سرحال وشاداب شدي وشيرينكاريها وبلبل زبونيهات هم شروع شدصبا هم اومده بود وباهم بازي ميكردين صبا وقتي ميخواست ماچت كنه گردنت را محكم مي گرفت وبوست ميكردتوهم دردت مي اومدو ازش فرار ميكردي واوهم به دنبالت که ماچت کنه بعدازاون همه بوس فهميدم صبا سرماخورده كه البته دير شده بود چون توهم بعدازعروسي سرماخوردي

 

به دنبال بچه هايي كه حداقل چهارپنج سالي ازت بزرگتربودن مي دويدي وذوق مي زدي ومي خنديدي فقط زمانيكه يه عده مي رقصيدن باعجله مي اومدي خودي نشون مي دادي وهنرنمايي ميكردي ودوباره مي رفتي انصافا هم با اون سن كمت خوب مي رقصيدي دست خاله دردنكنه كه بهت ياد داده خوشحالم كه تواين مورد به مامان هنرمندت نرفتي خاله ميگه حسني تورقص خيلي با استعداده مثل مامانش نيستشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

به هرحال من كه ديدم اوضاع امن وامان هست با دوستهاي خاله مشغول حرف زدن و... شدم وبه من هم خوش گذشت

 وقتي خاله توي سالن اومد فقط باتعجب نگاهش ميكردي وبرات نا آشنا بود ولي بعد كه عمو محمدآقا هم اومد ديگه یخت اب شد ورفتي پيششون خيلي مي خواستم ازت عكس درست وحسابي بگيرم ولي يه جا بند نمي شدي همه عكسهام تارمي افتاد تا اینکه آخراي عروسي خانم عكاس ازت چندتا عكس انداخت كه وقتي آماده شد ميذارم آخر شب با اينكه خوابت هم مي اومد ولي گريه نمي كردي وآروم بودي من هم لباسهات را عوض كردم كه براي خواب راحت باشي چون مي دونستم همين كه توي ماشين بشيني خواب ميري بالاخره اينها تجربيات مامان شدنه تا تمهيدات لازم انديشيده بشه كه كوچولوي مامان كمترين ناراحتي را نداشته باشه

بعد ازخداحافظي بامهمانها رفتيم خونه خاله ومحمدآقا درحاليكه توبغل بابايي خواب بودي حدودنيم ساعتي بوديم وبعداونها را بخدا سپرديم وخداحافظي كرديم انشالله كه هميشه خوشبخت وسعادتمند باشند

نایت اسکین

توي راه برگشت به ياد شب عروسي خودم افتادم كه وقتي تنها شدم گريه كردم ولی حالا با وجود دسته گلي چون توگريه ها جاشون را به خنده دادن ولي خداراشكرخاله خوشحال وخندون بودخداجونم بزرگيت را شكر

روزبعدازعروسي ديديم يه چيزايي براي خودت داري مي خوني اول فكركردم داري ميگي" دوباره دوباره "

ولي بعد كاشف به عمل اومد كه داري مي خوني "مباله مباله" يا بعبارتي مبارك مبارك بعدهم به رسم يزديها كه موقع اومدن عروس دوماد ميگن شولولولولولولولوولو مي گفتي "شويويويويويويويويوويويويويو "

همه دورت نشسته بوديم وتوهم برامون مي خوندي وهمه مي خنديديم اين هم ازآموزشهاي عروسي رفتن جنابعالي البته به جزآموزش دوره پيشرفته رقص

به هرحال عروسي خيلي به همه خوش گذشت خصوصا به من وتو كه مثل ماه مي موني ومامان با همه وجودش عاشقانه دوست داره


نایت اسکین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان آريا
21 شهریور 90 10:10
ازدواج خاله جون حسني رو تبريك مي گم اميدوارم صدو بيست سال خوب و خوش دركنار هم زندگي كنن
مي گم ماماني صبا جون كه سرما خورده بود كاش نمي زاشتي زياد حسني جونم و اونجوري بوس كنه كه مبادا حسني هم سرما بخوره
خدارو شكر كه به همتون خوش گذشته و آفرين دخترم كه خانوم شده و اذيت نكرده عكسا خوشگل بودن مثل هميشه
بوس براي حسني خاله


قربونتون عزيزم راستش بعدازاون همه بوس فهميدم صبا سرماخورده كه البته دير شده بود چون حسني هم بعدازعروسي سرماخورد
مامان ماهان عشق ماشین
21 شهریور 90 15:45
مبارکه.ایشالله عروسی خودت ناقلای شیطون.


خیلی ممنون خاله جونم ای وای خجالت میکشم
مامان حسین
22 شهریور 90 16:14
سلام
مبارک باشه خانومی عروسی خواهر گلت
ایشالله خوشبخت بشن.خوشحالم بهت خوش گذشته...افرین به حسنی جون هم که دخمل گلی بود.لباسشم خیلی بهش میاد..

خیلی ممنون عزیزم حسین جان راببوس
مامان وانیا
22 شهریور 90 16:48
عزیییییییزم چه ماه شدی با اون لباس عروسکی دل همه رو بردی


ممنون خاله جون قابل شما رونداره
مامان آرین
23 شهریور 90 2:57
عزیییزم مبارک باشه ایشالا همیشه به عروسی و خوشی باشین . مواظب دخمل گلمون باش

خيلي ممنون خانومم لطف دارين آقا پادشاه را ببوسش

سيدمهدي
23 شهریور 90 21:45
سلام آگه بگم آپمممممممم باور كن. چون واقعا آپمممممم .تشريف بيار


چشم حتما
زهره مامان هلیا
23 شهریور 90 23:15
سلام خانومی عروسی خاله مبارکه چه خوشگل شدی بلا


خیلی ممنون خاله جون چشماتون خوشگل میبینه
فرانک
26 شهریور 90 14:41
فائزه جون ما خوبیم . کلی برات نوشته بودم که همش پرید. یه خورده به هم ریختم ............
می خواستم باهات تماس بگیریم و حرف بزنیم اما شمارت رو نداشتم مرسی که به یادم بودی


فرانك جونم مي فهمم چي ميگي ولي سعي كن تمركزت را روي دخملي خوشگلت بذاري وبهش فكرنكني خودت كه بيشترازمن واردي الهي خدا شوهرودخمل گلت را برات حفظ كنه
مامان ماهان
26 شهریور 90 15:09
قربونت برم چقدر ناززززززززززززززز شدی
الهی همیشه عروسی و شادی باشه گلم
عروس کوچولو چرا سرما خوردی ایشاالله زود زود خوب بشی


بهترشدم خاله خوبم ماهان جون راببوس
سميرا
27 شهریور 90 17:09
خدا اون دوتا رو خوشبخت كنه و مامان رو هم براي شما سالم نگه داره .
انشالله خودم ميام براي عروسيت مي رقصم .


سلام خاله سمیراجونم انشالله منتظرم بیاین خاله جون
فایقه
28 شهریور 90 0:30
salam.khobi
akharesh barat coment gozashtam.dar zemn fohsh nade ke chera engelisi neveshtam makhsosan ke zabanet khob beshe
dar morede moshkelam etelati khondam ke bishtar tarside shodam albate enshallah moshkeli nabashe
omid khoda
dar zemn dastet dard nakone az bas khashom mishe chand bar khondam aksa ke maereke va kamelan herfeie akasbashi

السلام اواجي فائقه چه عجب حد ايدا حالا كه خودت فهميدي موخواستم فحشت بدم هيچي نمگم زبانم خيلي هم خوبه درمورد خودت هم كه من برعكس تواطلاعات خوبي پيداكردم زنگت مزنم مگمت درموردعكساهم كه خوبه تونستم همينا را بگيرم ديدي كه يه جا بند نميشداهان يادم نبود توكه اون موقع چشمت چيزي مي ديدههههههههههه

زهره مامان هلیا
28 شهریور 90 23:15
حسنی جون امیدوارم خوب شده باشی


آره خاله جونم بهترم خيلي ممنون كه به يادم بودين هليا خوشگله را ازطرف من ومامانم ببوس
مهرانه مامان مهرسا
30 شهریور 90 8:18
سلام ،عروسي خواهر گلتون مبارك ايشالا هميشه به شادي حسني جونم خيلي نانازه ها


خيلي ممنون عزيزم لطف دارين
مامان آرین
30 شهریور 90 12:10
یه سوال دارم، اگه ممکنه به وبلاگ آرین برید و نظر بدین


چشم حتما
سیاه چاله
30 شهریور 90 13:51
سلام
چه عکسای خوشکلی


سلام خیلی ممنون
سیاه چاله
31 شهریور 90 10:23
چرا اينجا همه مامانن؟
من که مامان نیستم چیکار کنم؟

چون اينجا ني ني وبلاگه توهم انشالله مامان ميشي
مامان علي خوشتيپ
2 مهر 90 14:41
عروسي خاله جونت مبارك.ايشاالله عروسي خودت دختر ناز
لباست چقدر بهت مياد


خیلی ممنون خاله خوبم