بیست وسه ماهگی حسنی خانوم
حسني گلم سلام
اول ازهمه معذرت می خوام این پستت به تاخیر افتادچون اینترنت محل کارم خراب بود وهرشب هم توی خونه می خواستم بیام نت نشرایط فراهم نمیشد ازطرفی این چندروز به دلیل محبتهای خیلی نزدیک ستایش کوچولوی سرما خورده تو هم مریض بودی ومن دیگه اصلا نتونستم بیام تا اینکه امشب کمی حالت بهتر شده وتورا با کتابهات مشغول کردم واومدم این پست را کامل کنم البته قبلا متنش را درست درروزنهم آبان ماه نوشته بودم به همین دلیل همون متن را بدون تغییر می آرم
امروز نهم آبان ماه هست وتوماهگي را هم تموم كردي ديگه بزرگ شدي وخانومي شدي
خيلي شيرين شدي و يه دستگاه كپي آخرين مدل يا بعبارتي مثل طوطي شدي هركي هرحرفي ميزني يا هرحركتي مي كنه فوري انجام ميدي گاهي خودمون هم خنده مون ميگيره ولي اگه كاربدي میكني سعي مي كنيم جلوت نخنديم كه عادت نكني
بعد ازاينكه فهميديم به بابا مهدي ميگي بابا بدي كه البته حالا درست ميگي بابا مهدي چشمم به گفتن يه چيزديگه روشن شد به من هم مي گي "پاييشه " یا "پاژه"واي كه وقتي منو با اسم صدا ميزني چقدر همه زيرزيركي مي خندن تازه اسم خودت هم مي گي "شادو(shado) " حالا تلفظ حسني كجا وشادو كجا ديگه ازاسرارعالمه
حرف زدن وارتباط برقراركردن با دیگران را دوست داري حتي اگه حرفت بي ربط باشه مي خواي حرف بزني وهمه هم بهت گوش بدن ومورد توجه قراربگیری عروسك دوست نداري ،با اسباب بازي هم گاهي بازي مي كني ولي كتاب را خيلي دوست داري هروقت با بابايي بيرون ميري با يه كتاب برمي گردي اول ديگران برات مي خونن بعد هم خودت ميشيني و ورق مي زني وبه زبون خودت تعريف مي كني
يك ماه ديگه مونده تا پايان دوسالگيت همش دارم فكرمي كنم براي تولدت چي بگيرم پارسال من وبابابرات يه گردنبند خوشگل خريديم امسال هنوز هيچ تصميمي نگرفتيم وهنوز داريم سبك سنگين مي كنيم
چون تولدت تو محرم مي افته وبنا بردلايل ديگه احتمالا امسال جشن مفصل نگيريم ويه جشن كوچولوي خودموني بگيريم ولي حالا بازهم ببينيم چه پیش میاد
دخترخوبم بيست وسه ماهگيت مبارك باشه الهی هميشه شاد وخندون باشي عزيزدلم قربون اون بلبل زبونیهات برم من عزیزمامان