خانوم دکتر
دختردسته گلم سلام
فردا عید سعیدقربان هست این عید برتو ودوستامون وهمه مسلمانان جهان مبارک باشه
چهارشنبه که ازسرکاراومدم دیدم سرما خوردی وآب فراوان ازچشم وبینیت سرازیره توهم حسابی کلافه شده بودی وبا لحن معصومانه ای گفتی "من میریشم(مریضم) شبت(شربت) بخولم(بخورم) خوب شم" ازطرفی چنان با اندوه فراوان این حرف را زدی که دلم برات کباب شدازطرفی هم تعجب کردم که این کلمه های قلنبه سلنبه را ازکجا یادگرفتی تو همین حال وهوا بودم که رفتی وکتاب حکیم ودخترپادشاه را آرودی ودرحالیکه کتابت را ورق می زدی برام تعریف کردی که "بیبین نی نی میریشه شبت خولده خوب شده " تازه من فهمیدم که ازچه طریق اطلاعاتت زیاد شده با اینکه ازشربت خیلی بدت می آد ولی با صبوری تلخیش را تحمل کردی تا زود خوب بشی آفرین دختر پر تحمل من
بالاخره حالت بهترشددیروزکه ازسرکار برگشتم می خواستی بازی کنی ومن ومامانی وحاج خانم را صدازدی بعد هم ماسه تا راجلودرهال کنارهم به صف کردی ومثل مبصرکلاس فرمان می دادی وماهم باید بهت گوش می دادیم توازاینور هال به اونور هال می دویدی ما هم به دنبالت سه عددمامان یا بعبارتی مامان . مامان مامان . مامان مامان مامان ازدست جنابعالی حسابی فیلم شده بودیم ولی خودمون هم لذت بردیم وبا شیرینکاریهات کلی خندیدیم بعدازمقدارمتنابهی دویدن حاج خانم که با دردپاشون نمی تونستن پا به پات بدوندگفتن "حسنی جون من خسته شده ام پام درد میکنه" توهم که درحال دویدن بودی ناگهان وایستادی وپرسشگرانه گفتی "خانم میریشه"بعد دستشون را گرفتی وگفتی "اینجابیشین" رفتی وکرم مرطوب کننده ات را که البته تموم شده وحالا اسباب بازی توهست آوردی ومثل یه خانوم دکترماهر باقیافه حق به جانب شلوارحاج خانم را بالا زدی وکرم به پاشون مالیدی وشروع کردی به ماساژ دادن پای حاج خانم اینقدر مشتاق بودم ببینم داری چه کار میکنی که یادم رفت ازت عکس بگیرم توهم بدون توجه به نگاههای من ومامانی کارت را انجام میدادی بعدازچندبارماساژ پای حاج خانم گفتی "خوب شد حالا اون تاش (یکیش)"وعملیات فیزیوتراپی پای دیگرحاج خانم را هم به همین منوال انجام دادی بعد نوبت مریض بعدی شد به مامانی اشاره کردی وگفتی "اینجا بیشین" وهمون کارهارا برای بهبود پای مامانی هم انجام دادی وبعد هم نوبت من شد که پاهام را ماساژ بدی اون شب چقدر همه قربون صدقه ات رفتیم خدا می دونه ولی چیزی که خیلی جالب بود جدیت وجذبه ات حین انجام کاربودکه هرچی ما شوخی می کردیم ومی خندیدیم تو مشغول کارخودت بودی وبه روی خودت نمی آوردی شاید برای ما بازی بود ولی برای تو کسب تجربه برای آینده
عزیزدل مامان الهی همواره صحیح وسالم باشی ودیگه روی مریضی را نبینی