کی آب می ریزه ؟
دخترپاییزی من سلام
مدتي بود كه همه شهرها بارون مي اومدولي يزد ماهيچ خبري نبود همه دلمون هوس بارون كرده بود وتصاويربارون را ازتلويزيون باحسرت مي ديديم وهمش مي گفتيم چطورميشد اينجا هم خيس بشه چون رطوبت يزدخيلي كمه تابستوناش ادم را میسوزونه وزمستوناش هم تا مغزاستخوان يخ مي زنه ولي بارندگي خيلي كمي داره
اول آذر بود وهوا حسابي ابري شده بودبعدازظهريه نگاهي به كوچه انداختم ببينم هوا چه جوريه همين كه پنجره را بازكردم بوي بارون به مشامم خورد وحالم را جا آرود ديدم داره بارون مي آد اولين بارون پاييزي ديگه روي پاهام بند نبودم به بابا گفتم بيا بريم بيرون مي ترسيد سرما بخوره گفتم با ماشين بريم تو شهر بگرديم كه گفت خسته ام وحوصله ندارم ولي من ديگه نمي تونستم بارون را ازپشت شيشه نگاه كنم خيلي وقت بود منتظر اومدنش بودم
دويدم و بهت گفتم مي خواهي بريم بارون ببينيم توهم انگاربارون يه چيزيه يا يه كسيه گفتي"موخوام" خيلي زود آماده ات كردم وتورا بغل گرفتم وبه سمت ماشين كه اون طرف كوچه پارك شده بود راه افتادم روحم داشت پرواز ميكرد چه هوايي چقدر همه جا تميزشده بود
يادش بخير اون روزها وقتي هنوز ازدواج نكرده بودم هروقت بارون يا برف مي اومد همه اهل خونه مي رفتيم بيرون تا چهره خيس وتميزشهر را ببينيم به خودمون هم مي گفتيم چقدر ما بارون نديده يا برف نديده هستيم ومي خنديديم چقدر همه خوشحال بوديم وگاهي يه چيزداغ مثل چايي شلغم ..... هم باخودمون مي برديم ودرحين شهرگردي توماشين مي خورديم چه زود گذشت چقدر خوش بوديم به قول جناب حافظ يادباد آن روزگاران يادباد
بعدازازدواجم ، بابا مهدي هيچ وقت حوصله گردش توبارون را نداشت ولي گاهي فقط براي خوشحالي دل من چند دقيقه اي با هم توبارون راه مي رفتيم ولي اين كجا وآن كجا
اوايل خيلي دلم مي گرفت وغرمي زدم ولي كم كم عادت كردم گاهي شروع مي كردم به خيال بافي وبا خودم مي گفتم هروقت بچه دارشدم ديگه تنها نيستم با هم بيرون ميريم ميگرديم با يادگذشته توحال وهواي خودم بودم كه صداي تو منو به خودم آورد گفتم چي مي گي مامان ؟ توهم با اخم وناراحتي گفتي "آب ميريزي مامان ؟هـــــــــــــــان؟" من هم درحاليكه چشمام ازتعجب گردشده بود گفتم هان ؟بعد هم زدم زير خنده گفتم اولا هان نه، بله بعد هم من كه آب نمي ريزم ،بارونه خانومم، سرت را به طرف آسمون گرفتم وگفتم ببين كي آب ميريزه وبالاخره تو فهميدي بارون يعني چه ميگفتي"بارون توآبشونه" يعني بارون تو آسمونه قربون اون حرف زدنات برم من
خدايا شكرت خدايا با همه وجودم ازت ممنونم خيلي آرزوي چنين روزي را ميكردم كه با دخترم بريم توبارون اين چندسال حسرت گذشته هاي دوررارا می خوردم وبا خيال بافي خودم را اميدوارمی کردم و تو نا اميدم نكردي
حدوددوساعت باهم توماشین شهرراگشتيم وخنديديم وكيك هم خريديم وخلاصه خيلي خوش گذشت توراه برگشت به خواب عميقي رفته بودي ومن هم با همه وجودم راضي وشاكر خداوندبودم
ازت ممنونم همراه وهمدم کوچولوی من