حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

پوش حسینیه

1390/9/7 19:04
نویسنده : ماماني
741 بازدید
اشتراک گذاری

                                       

دخترنازم سلام  شکلکهای جالب آروین

جمعه چهارم آذر بود ودوروز به ماه محرم مونده طبق معمول سنوات قبل حسینیه يكي ازمحله هاي قديمي يزدپوش بالا میکردن وازاونجاییکه پدر ومادرمن وپدر ومادربابامهدی هم تو همون محله بزرگ شدن ما هم یه جورایی خودمون را متعلق به اون جامی دونیم وهروقت هم گذرمون به اونجا مي افته خاطرات کودکیهامون ،خونه پدربزرگهامون، بازی با دوستامون زنده میشه چندسالی بود که به این مراسم نرفته بودم چون دوسال پیش توهنوز بیست روزت بودونمیشدتواین سرما بیرون بریم پارسال هم باهمدیگه به همایش شیر خوارگان حسینی رفتیم وبه مراسم حسینیه نرسیدیم ولی امسال خیلی می خواستم برم وتورا هم ببرم ازشب قبل همش بهت می گفتم زود بخواب فردا صبح بریم حسینیه با اینکه شب زود خوابیدی ولی صبح زود بیدارنشدی حدودای ساعت هشت بود که بابایی زنگ زدن وگفتن تا نیم ساعت دیگه پوش بالا میره خودتون رابرسونید نمی دونستم چه کارکنم من وبابا آماده شده بودیم وتوهنوز خواب بودی دلم نمی اومد بیدارت کنم چون تاحالا که داری دوساله میشی هیچ روزصبح ازخواب بیدارت نکردم همیشه صبرکردم خودت بیدارشی حالا چقدر دیر به محل کارم رسیدم ومرخصی ساعتی مازاد بریکساعت حق شیرگرفتم بماندچاره ای نبود حیفم می اومد این شدکه برای اولین بارازخواب صدات زدم بانازونوازش وقربون صدقه فراوان بیدارنشدی تا اینکه گفتم مامانی می خواهی بریم پوش حسینیه ببینیم یه دفعه خودت را به سختی بلند کردی وگفتی "بیریم حشنی(hosheni)"برعکس روزهای دیگه که سختته آماده بشی خیلی زود لباسهات را پوشیدی وبا بابامهدی رفتیم حسینیه خداراشکردیرنشده بودپوش را پهن کرده بودن و مقدمات کارآماده شده بودتوبغل بابامهدی رفتی قسمت مردونه و من هم رفتم قسمت زنونه که یه سالن بزرگ درطول حسینیه هست جمعیت زیادی جمع شده بودن یه عده مشغول فیلم برداری بودن ویه عده هم به عنوان تماشاگربالای صفه ها ایستاده بودن توهم کناربابائی وبابامهدی وعمومحمدآقا وایستادی

جمعیت زیادی ازجوونهاهم دوطرف حسینیه کنارتیرکهاایستاده بودن بالاخره حدودساعت نه بعد اززیارت وسلام دادن با گفتن یاحسین شور وبلوایی به پا شد وجوونهای حاضر دوتا تیرک را به طرف وسط حسینیه هل دادن وبا بالا رفتن تیرکها پوش خیمه امام حسین هم بالا رفت تاهمه برای یه سال دیگه خودمون را برای عزاداری آقامون آماده کنیم تواين مدت همش نگران بودم كه نكنه ازسروصدا وشلوغي بترسي كه بعدا بابائي تعريف مي كردن كه اصلا نترسيدي وباسكوت ودقت خوب نگاه ميكردي بعدازمراسم هم عدسی مهمان امام حسین(ع) بودیم که تواون هوای سرد چقدرهم چسبید

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩
قبل ازاینکه پوش كاملا بالا بره باعجله ازت عكس گرفتم الهي امام حسين(ع) حافظت باشن

دوسال گذشته هنوز كوچولوبودي ومن مي ترسيدم مريض بشي وخيلي كم مراسم عزاداري امام حسين (ع) شركت كردم خداكنه امسال توفيق وسعادت عزاداري امام حسين (ع) راداشته باشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان امیرناز
8 آذر 90 22:05
مرسی عزیزم که اومدی خدا نگه دار همه فرشته های کوچولومون باشه موظب خودت و کوچولوت باش مارو هم دعا کن


خیلی ممنون خانومم محتاجیم به دعا
سميرا
17 آذر 90 21:03
انشالله سال ديگه با شما بيام .


حتما بی صبرانه منتظرم ومطمئنم که میای دلم روشنه که میای الهی خودم هم بتونم بیام