حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

شیرینی های حسنی خانوم

1390/12/2 10:57
نویسنده : ماماني
668 بازدید
اشتراک گذاری

  نایت اسکین

همه هستی مامان سلام  شکلکهای جالب و متنوع آروین

اين روزها اينقدركارها وحرفهاي جالب ميزني كه من ازنوشتنش جامي مونم بعضی مواقع حرفهايي مي زني كه تا چندثانيه مغزادم قفل ميشه كه چي جواب بده وگاهي هم چنان اشتباهمون را گوش زد مي كني كه هيچ جوري به ذهنمون نمي رسه چطور جمعش كنيم

 

جعبه چهارطبقه لوازم التحريري كه عمه مريم براي تولدت كادو آورده بودن را گذاشته بودم بالاي كمدت يه روز كه مي خواستي باهاش بازي كني به من گفتي اونو برات بيارم باتوجه به اينكه هنوز خيلي ازوسايلش به دردتونمي خوره باخودم فكركردم اگه اونوبرات بيارم بايد كنارت بشينم و ديگه به هيچ كاري نمي رسم دنبال بهانه اي بودم تا ازخيرش بگذري وبهونه گيري نكني اين شد كه دستام را جمع كردم وبا اشاره بهت گفتم بيبين دستم نمي رسه تو هم ظاهرا قانع شدي ورفتي سراغ اسباب بازيهات چندروز بعد داشتم خونه را گردگيري مي كردم وبدون اينكه حواسم باشه درحال تميزكردن بالاي كمد بودم نمي دونم تو ازكجا يهو پشت سرم ظاهر شدي وبا همون حالت حرف زدن خودم گفتي "بيبين دستم نمي رسه " بعد هم بدون حرف اضافه اي سرت را پايين انداختي ورقتي دنبال بازيت من هم هاج وواج مونده بودم چي بگم درواقع چند لحظه اي مغزم كاملا قفل شد انگار فقط مي خواستي بهم بگي فهميدم اونروزمي خواستي  منو گول بزني همين يه جمله ات خيلي منو پشيمون كردچون نمي خوام درنظرت آدم دروغگويي باشم ونمي خوام هرگز روح صداقت وپاكيت خدشه داربشه با خودم عهد كردم ديگه براي بهانه اوردن دروغ نگم

 

نقاشي كردن را خيلي دوست داري و مدادراهم به شكل قلم مو دست ميگيري تو اين مدت اينقدر نقاشي كشيدي كه الان با اين سن كمت به صورت ساده ولي كامل ماهي وخورشيدخانوم وني ني وزرافه ميكشي حالا اینها چه ربطی به هم دارن خدامی دونه

براي نقاشي ني ني ،صورت واجزاي اون وبدن ودستها وپاها را درجاي خودشون ميكشي يه دايره ميكشي بعد چشمها ابروها وبيني ودهان وگوشها ومو بعد هم گردن وبعد يه دايره بزرگترودوتادستها وپاها را ميكشي براي گوش ني ني ،گوشواره ميكشي ووسط بدن ني ني هم  يه نقطه ميذاري ميگي نافشه

براي خورشيدخانوم هم مثل آدم چشم وابرو وبيني ودهان ميذاري

براي كشيدن ماهي يه بيضي ميكشي ويه نقطه براي چشمش ميذاري

زرافه راهم شبیه آدم میکشی با گردن دراز وبدن وچهاردست وپا

ازرنگ مشكي تو نقاشيهات استفاده نمي كني وبيشتر رنگهاي شاد وروشن دوست داري به خاله فائقه ميگم بيا ازنظر روانشناسي نقاشيهاي حسني را تحليل كن ميگه بچه ها تو سه سالگي بايدتازه شروع به  خط خطي كردن بكنن اون كه هنوزدوسالشه وكاملا نقاشي ميكشه من چي بگم اين هم ازابجي روانشناس ما

حالا ديگه شعرهاي زيادي بلدي كه بدون كمك ديگران اونها را كامل مي خوني شعرهايي كه توكتابهات برات خونده شده را هم يادگرفتي ومي خوني خصوصا وقتي با خرسيها بازي مي كني يا  نقاشي ميكشي حين خلق اثر هنري شعر مي خوني شعر خورشيد خانوم را خيلي دوست داري وازحاج خانم يادگرفتي چنان با لحجه يزدي اونو مي خوني كه همه ازخنده غش ميكنن

خورشيد خانم افتاب كن

يه من برنج توآب كن

سحروخي پلو كن

من موخورم تو خواب كن

 

شعرچشم چشم دوابرو كه حين كشيدن ني ني مي خوني وازخاله يادگرفتي

چشم چشم دوابرو

دماغ ودهن يه گردو

گوش گوش دوتاگوش

موهاش نشه فراموش

چوب چوب يه گردن

اينم يه گردي تن

 

چندروزپيش لباسها را توي ماشين لباسشويي ريختم وماشين را روشن كردم بعدازمدتي يه صداهايي ازتو آشپزخونه مي اومد دنبال صداگشتم ديدم ازداخل ماشين لباسشويي صداي تق تق مي اد خوب كه نگاه كردم ديدم لابلاي لباسها كفگيرهم داره مي چرخه وصداميكنه بله كاشف به عمل اومد كه دخترخوب مامان مي خواسته كمك كنه فقط به جاي اينكه اونارا توماشين ظرفشويي بذاره تو ماشين كناريش انداخته بالاخره برنامه ماشبن را ازكارانداختم تا بتونم شاهكارهاي جنابعالي را ازماشين دربيارم  والبته خودم هم ازاين به بعدبايد مواظب باشم هرموقع خواستم لباس تو ماشين بريزم اول داخلش را چك كنم شايد دخمل مامان بازهم هوس كمك كردن كرده باشه

چندماه پيش برات دومينوخريدم خيلي دوست داري بهش ميگي "دومينيو"همه قطعاتش را درست ميكني وميگي"كطار(قطار)خانم درست كردم"خوش به حال جناب قطاركه خانم هم شدن ازطريق همين بازي علامت مثبت را مي شناسي وهرجااونوببيني ميگي"اين مشبته(مثبته)"

 دست به توجيه كردنت عاليه ودراين راه گاهي ازکلمات واصطلاحات قلنبه سلنبه استفاده می کنی که همه انگشت به دهن می موننشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے چندروز پیش به مامانی گفته بودی "ماست بخورم دلم حال بیاد" یا یه روز گفته بودی "برم بخوابم خستگیم درره " یا یه بارکه گفتی "من نرفتم پیش عمو مندآقا(محمدآقا)چون خشالت(خجالت) مکشم"اگرلباسی را نخواهی که بپوشی بهانه می آری وميگي "بيبين اندازه اش نيست " يا ميگي "پسندش نيست دوستش ندارم عبضش(عوضش) كن "وبا گفتن هرجمله ای چنان ناز واطواری می ریزی که دیدنیه شِـــکـْـلـَکْ هــآے 

خــآنــــــومـے

خاله فائقه يه عروسك گربه داره كه محمد آقابراش كادو خريده بودن ازبس هروقت خونه شون مي رفتي دلبه (گربه) مي خواستي  خاله اونو بهت داده خيلي دوستش داري وهمش بغلته كم كم داري حسابي عيالوارميشي دوتاخرسي ويه پيشي كه هرجا ميريم بايد اينها را باخودمون ببريم وگرنه به گفته خودت "تناممونن گنا(gena)دارن ببرمشون دردر" وظيفه حمل ونقل عزيزكرده هاي جنابعالي بامنه 

وقتی مثل مامانها عروسکهات رانصيحت ميكني قندتو دلم آب میشه با اینکه معمولا سعی می کنم وسط صحبتهات حرکت خاصی انجام ندم ولی گاهی اینقدر ذوق مرگ میشم که یهو می پرم بغلت میگیرم وبوسه بارونت می کنم واما انواع واقسام نصايح عبارتنداز"مامانتا اذيت نكني ها- سرسطل اشغال نريها،  كفيث ميشي بايد بيري حموم ، شامپوسرت كنن ، اب شرشر سرت بريزين ، بيشورنت تا تميز بيشي-حالا ديه بزرگ شدي ، ايشي مامانت نخوريها ، قذا بوخور ،بروتخت خودت بخواب تخت مامانت نخوابيهازيشته - روي ميز نريها ، يكو شيشمه ميشكنه ، تپي(toppi) مي افتي ،‌سرت ميشكنه ، بايد بيري دتر(دكتر) ، قص(قرص) وشبت(شربت) بوخوري تا خوب بيشي -سروصدانکنی ها ، بابارا بیدارنکنی ها"شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

 

هرروز شربتهاي تونيك مينادكس وزينك پلاس مي خوري وخيلي دوست داري اوايل چون روي شيشه زينك پلاس عكس يه خانم بود اسم اون شربت ، شربت خانم بود ولي حالاتغييرنام داده شده وميگي "شبت تقوه اي" منظورت همون شربت نقويت هست

  چندماه پيش جاروبرقي توي هال بود وسيمش هم هنوز جمع نشده بود صدام زدي منم اومدم ببينم چه كارداري كه دوشاخ سيم جاروبرقي را نديدم وپاروش گذاشتم خيلي دردم گرفت همون جا نشستم وكف پاموگرفتم درحاليكه ازشدت درد اشكم دراومد بابامهدي هم شروع كرد به غرزدن كه چراجلوچشمت را نگاه نمي كني ولي تو خيلي آروم نزديكم اومدي وچپ چپ نگاهم كردي كه بفهمي چطورشده يهو دستات را بازكردي ودورگردنم حلقه كردي ومنوبغل گرفتي وسرت را روي شونه ام گذاشتي بدون اينكه حرفي بزني چنان بامن همدردي كردي كه انگارهمون لحظه دردم تموم شدقربونت برم دختردل نازك من

دخترعزیزترازجانم روزبروز رشدوبالندگیت را می بینم حرفها وکارهای جالبت باعث میشه تمرکزم بیشتر روی تو وکارهات باشه تا چیزهای بی ارزش این دنیا وبه این ترتیب ازانرژی مغزم دربیراهه استفاده نمی کنم توبهترین فرشته خدایی خداوند مهربون حافظت باشه وهمواره گل لبخندروی لبات

 نایت اسکین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
2 اسفند 90 13:57
سلام.
جیگرتو بخورم حسنی شیرین زبون.هزار ماشالله.من که ضعف کردم از خوندنش.خوش به حال مامانی که لمسش کرده.
سر قضیه "دستت نمیرسه"کلی خجل شدم.منم از این بهونه استفاده کردم.
نصیحتاش منو کشته.با اون لهجه یزدی بامزه و شیرین.
کاش عکس نقاشیاش رو هم بذاری.من عاشق نقاشیهای بچه هام.


سلام خاله جونم
شما لطف دارین من هم ازتعریهاتون شرمنده شدم
خودم هم دوست دارم عکس اولین نقاشیهارا بذارم ولی چون بعدا خط خطی میکنه یعنی رنگشون کرده واضح نیست
ممنون ازحضورگرمتون ماهان عزیزم راببوسینش
مامان ماهان
17 اسفند 90 11:27
10000000 ماشاالله چقدر شیرین زبون شده حسنا خانم
وااااااااااااااای منم گاهی اوقات ازاین کارها میکنم


قربون محبتت
گاهی اوقات این کوچولوهاراه دیگه ای برامون نمی ذارن