حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

خانم آرايشگر

1391/1/22 9:23
نویسنده : ماماني
1,308 بازدید
اشتراک گذاری

 

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

حسني جوني من سلام

موهات بلند شده بود ومي خواستم كوتاه بشه ديروزقراربود باهم بريم آرايشگاه به ماماني گفته بودي "موخوام برم آراشگاه اصلاح كنم موهامو رنگ كنم خوشدل شم" وقتي ماماني صحبتهاي گهربارت  را بهم گفتن هم خيلي خنديدم وهم تعجب كردم نمي دونم تو فسقلي ازمورنگ كردن چي مي دوني وقتي من هنوز موهام را تا حالا رنگ نكردم وهيچ حرفي هم درموردش نزدم ضمنا برام خيلي جالب بود كه ميدوني چه چيزي مربوط به كجا هست وبه موقع ازش حرف ميزني

عصرباهم رفتيم آرايشگاه وتو خيلي خانوم اونجا نشستي البته با چشماي ريزبينت دقيق همه چيز رانگاه مي كردي حيف كه موبايلم همراهم نبود تا ازاون نگاه نافذت عكس بگيرم مرتب ازم درمورد ادما وكاري كه دارن انجام ميدن مي پرسيدي وقتي نوبتت شدروي صندليت نشستي وصبورانه تحمل كردي تا كارت تموم شد همه اونايي كه تو آرايشگاه بودن مجذوب رفتاربزرگوارانه ات شده بودن وتعريفت مي كردن وقربون صدقه ات مي رفتن حسني خانوم من مثل يه دسته گل شد واومديم خونه ورفتيم حموم وديگه حسابي تروتميزهم شد

شب با گيره هاي بندلباس داشتي بازي مي كردي ومن خسته هم تا موقعيت راديدم وقت را غنيمت شمردم تا لحظه اي كمرم به زمين برسه وخستگي دركنم ولي اي دل غافل كه حتي اگرمشغول بازي هم باشي همه چي را متوچه ميشي تا منو خوابيده ديدي پريدي بالاي سرم واين دفعه بجاي اينكه بگي پاشم گفتي "مامان بخواب موخوام خوشدلت كنم " من هم فكركردم مي خواي مثل هميشه با اون انگشتاي كوچولوت ارايشم كني ولي تورفتي يه روسري آوردي ودور گردنم انداختي وبا جديت تمام شروع كردي با گيره لباس تو ابروي من كشيدن دقيقا مثل ابرو برداشتن تازه دوريالي من افتاد كه تو آرايشگاه كه داشتي همه چيزرا ديد مي زدي درواقع درحال يادگيري بودي و جالب بود كه حتي كوچكترين حركات خانم آرايشگر ازچشماي تيزبين تو پنهان نمونده وهمه را به خوبي تقليد مي كردي بعدهم مثلا مي خواستي صورتم را بند بندازي كه ديگه مشتري كه بنده باشم صدام دراومد والفرار وتوبه دنبالم كه " بيا بخواب موخوام اِصلات كنم خوشدل شي" فكركنم اگه يه بارديگه آرايشگاه بري كوتاهي مو ورنگ كردن و.... را يادبگيري البته نه با گيره بند لباس

اين هم ازشغل آرايشگري كه ظاهرا برات خيلي جالب بودمثل خودم وهمه ادمها كه وقتي بچه هستيم هرروز يه كاري رادوست داريم ولي معمولا وقتي بزرگ ميشيم با روياهاي بچگيمون زمين تا اسمون فاصله داريم تا دفتر تقديرچه جورورق بخورد

شکلکهای جالب و متنوع آروین 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
22 فروردین 91 14:36
سلام خانم آرایشگر.خوبین؟هنوز نوبت ما نشده؟خیلی وقته زنبیل گذاشتیم تو صف.باز پارتی بازی شده این مامان خانم شما تشریف آوردن جلوی ما.

حالا حسنی جون تو که اینقدر واردی و اهل ذوق بگو چه رنگی به موهای من میاد خاله؟
.
.
.
ناااااازی.یاد بچگیهای خودمون افتادم.یادمه یه روسری را با سنجاق چین میدادیم که مثلا تاج عروس درست کنیم.یادمه هیچ وقت غرورم اجازه نداد عروس بشم.فقط از اینکه اون روسری رو چین بدم خوشم میومد.
یه دنیا بوس برای جوجو طلا.


سلام خاله جون مهربون شما خاج ازنوبت هروقت بیاین اول شما راارایش می کنم اگراین مامان خانم بی نوبتی نکنن بعدهم شما که خوشگلین همه رنگی بهتون میاد
.
.
.
یادش بخیرچقدر من وخواهرم ازاین بازیها می کردیم چه دنیایی داشتیما یادش بخیر
ماهان گلم راازطرف من ببوسش
مامان حسین
22 فروردین 91 17:27
سلام خانومی
مگه بده دخترت ارایشگر شده...دیگه پول ارایشگاه نمیدی

سلام عزیزم
نه خیلی خوبه ولی اخه بندانداختن صورت با گیره لباس کمی می سوزه من هم حساس ههههههه
این بود که فراررا برقرارترجیح دادم
مامان ماهان
23 فروردین 91 8:39
خوب دیگه راحت شدیم از دست این آرایشگرها ........
حالا یه خانم گل و ناز هست که میریم پیشش تا ما رو خوشدل کنه
الهی قربونت برم من که اینقدر ماه و با نمکی



خاله جونم شرمنده ام مي كنين شما محبت دارين
مامان علی
23 فروردین 91 14:49
ای جونم اون گیره لباس رو خوب اومده تشابه بین گیره ولباس خوبه ازین به بعد ما مشتری ثابتیم مامان ماهان هم لطف کنن از قبل رزرو کنن زنبییل نداشتیما
منم خیلی کوچولو بودم که هرجا بند (اعم از طناب . سیم تلفن و سیم برق )گیر می آرودم شروع می کردم به بندانداختن. حالا خواهر زاده م که یکسال و نیمشه ادای بندانداختن رو در میاره عین یه آرایشگر حرفه ای تازه همچین اخم میکنه و بادقت میفته بجون صورتت که انگار جدی جدی داره بند مییندازه

درخدمتم خاله جون خوبم هروقت دوست دارین تشریف بیارین یه جوری مشکل زنبیل را حل میکنیم ههههه
ازدست این کوچولوهای بانمک که اینقدر کارشون را جدی می گیرن وجوگیرمیشن

مامان علی
23 فروردین 91 14:50
هنوزم معتقدم حسنی ذاتا خیلی شیطونه و فکر می کنم شوخ طبعه خیلی به دلم میشینه صورتش


قربون لطفتون گاهی شیطون وگاهی هم ساکت والبته طوفان تقلید بعدازسکوت
مامان گیسو
23 فروردین 91 16:48
سلاممممممم عزیزم خوبی ؟
قربون این دخمل خوشگل و آرایشگرم بشم من
خاله جون به منم وقت بده لطفاً
بچه کوچیک دارم زیاد نمی تونم تو صف بشینم
بوسسسسسسس


سلام خاله جون عزیزمن خداراشکر خوبیم گیسوخوشگله چطوره
حتما خاله جون شما بیاین اول شما گیسوجونم را هم می خوام موهاش را خوشگل کنم ببوسش
مامان نائیریکا
23 فروردین 91 21:38
سلام
ما کی بیایم آرایشگاه..........


سلام فرانک جونم شماکه نزدیکی هروقت بیایی قدمت روی چشم
مامان آريا
26 فروردین 91 10:31
سلام به آرايشگر كوچولوي خاله قربونه دستت يه وقتي هم به ما بده عزيزم

سلام چششششششم خاله جون قربونتون برم
مامان نيروانا
30 فروردین 91 8:24
عزيزم، حالا حالاها بايد از تفاهماتمون در زمينه ي اين دو تا جغله بنويسيم. نيروانام يه روزايي گير ميده دست و رويي به سر و روي من بكشه. عاصي ميشم از بس رو موهام ور ميره، ميكشه. ميره روسري ورميداره ببنده بهم. هر چي شال و روسري هست ورميداره همه شو روي هم سرم ميكنه و ... حالا من هيچي، گاهي ميخواد همين بلاها رو سر مامانم دربياره و اونم مظلومانه ميشينه و گه گداري از حالات چهره و آخ و اوخش مي فهمم داره كار بالا ميگيره. خلاصه بگيم اينا با هم يه سالن بزنن برا انواع خدمات آرايشي. قربون اون حسناي جيگر كه كلي استاده برا خودش. راستي منم راهنمايي كن چه رنگ مويي بزنم خاله


اي جانم نيرواناخوشگله ارايشگرماهم اين بازيها راداريم حتي بابام ومادربزرگم طفلي ههههههه
سالن آرايش هم بدنيستا هههههه
خاله جونم شما ازبس خودتون خوشگليد هررنگ مويي بزنيد بهتون مي اد