حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

شيرين زبوني هاي حسني جوني

1391/3/9 19:23
نویسنده : ماماني
598 بازدید
اشتراک گذاری

  شکلکهای جالب و متنوع آروین

دخترنازنین من سلام شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

چندروز به خاطر عمل جراحی مامان مرخصی گرفتم وباهم توخونه بوديم ومن لحظه به لحظه ازجملات ناب جنابعالی مستفیض میشدم مي دوني گاهي وقتها يه چيزهايي با يه چيزهايي مقايسه مي شن كه ازنظر منطق ورياضي هيچ تناسبي ندارن وقتي باشوق ودرحاليكه با كلفت كردن صدات وحركت دستت مي خواي بزرگي عدد سه را نشونم بدي موقعي كه به من ميگي " مامان فايژه ،‌من تو را سه تا دوست دارم " ارنظر رياضي كه هميشه عاشقش بودم نه ولي ازنظراحساس مادرانگي نتيجه مي گيريم 3> بینهایت

 

 درطول روزهرچنددقيقه يكباريه دست لباس عوض مي كني به دلايل:

اين لباس تنگمه كوچيكُمه  اندازه ام نيست

اين لباس جونُم (قشنگم) نيست

اين لباس پسندم نيست

هوا سرده سرما موخورم 

هوا گرمه سرما موخورم

باد مي آد سرما موخورم

اون لباس بهتره

موخوام عاروس خانم بشم

موخوام آقا دوماد بشم

و............

  شکلکهای جالب و متحرک آروین

روزي چندبار كليه كشوهاي لباسهات را بيرون ميريزي ومثل شاليكارها كه بذر مي پاشن لباسهات را همه جاي خونه مي ريزي كه كاملا همه شون دردسترس باشن وقتي مي خوام جمعشون كنم ميگي" من بزرگ شدم خودم تا كنم تو كشو بذارم " وايندفعه كليه لباسهات را به شيوه خودت تا ميكني وتوكشو مي ذاري ووقتي زورت نمي رسه  كشورا ببندي  ازبس لباسها را لوله كردي با فرياد صدام ميزني و من دوباره همه لباسهات را بيرون ميريزم ودوباره مرتب سرجاشون مي ذارم درروز چند دفعه اين عمليات تكرارميشه وبعضي وقتها ديگه خيلي خسته ميشم  ولي بلبل زبوني ونازاومدنات  وحركات چشم وابرو وصورتت باعث ميشه قبل ازبروز عصبانيتم خنده ام بگيره وبگذارم با اين بازي جديدمن درآورديت خوش باشي

  شکلکهای جالب و متحرک آروین

بابا گوجه های کوچولوخریده بود وتوهم ازصبح خیلی خورده بودی ومی ترسیدم دلت دردبگیره وقتی دیدی اصرارکردن فایده نداره ودیگه بهت نمی دم گفتی " مامان موخوام گوجه ها را بخورم یکو(یهو) ستایش (دخترعمه حسنی) نخوره دلش دردبیگیره " ای خدا که این فداکاریت منو کشته اخه با این استدلال های تو مگه من می تونم مقاومت کنم مادر؟

چندروز پیش باهم توراه برگشت به خونه بودیم که هوس کیک خوردن کرده بودی ومرتب می گفتی"کیک موخوام" من هم بهت گفتم اول غذاتوبخوربعدبهت کیک میدم توهم با همون قیافه حق به جانب ومتقاعدکننده همیشگی گفتی " اَبَل کیک بخورم بـــــــــعدش ابل کیک بخورم " من پشت فرمون مردم ازخنده ازاین استدلال قوی خداراشکر تصادف نکردیما

z-2520met2520roos.gif

توراحموم برده بودم  دستم را زیر شیرآب گرفتم تا سردی وگرمی آب را اندازه بگیرم توهم بلا فاصله تشت کوچولوی حمام را آوردی وزیرشیرآب گرفتی قبل ازاینکه حرفی بزنم نگاهی به من انداختی وبا قیافه خیلی جدی مثل مادري كه دخترش را ازكاراشتباهي منع مي كنه  گفتی "نباید آب بازی بکنن آب حروم بشه ، من دارم ظرف می شورم " خیلی خنده ام گرفته بود وسعی کردم نخندم چقدر اين ژست مادرانه بهت مياد عزيزدلم

  شکلکهای جالب و متحرک آروین

وقتي باهم بيرون ميريم اينقدرقلنبه سلنبه حرف مي زني كه توجه همه را جلب ميكني برده بودمت پارك وتو هم بازي مي كردي وهم مرتب حرف مي زدي ودرحال سرسره بازي بودي وبچه هابراي بازي همديگه را هل مي دادن كه يهوتو گفتي " ني ني ها بِرِدپَس (عقب) من دارم ميام " با اينكه بچه ها چيزي نفهميدن ولي پدر مادرهايي كه اونجا بودن همه زدن زير خنده هم ازحرفت وهم ازيزدي حرف زدن جالبت وديگه همه حواسشون به تو بود كه چي مي گي وچي كارمي كني

چندروزپيش حسابي بازي كرده بودي وخسته شده بودي ولي هرچي تلاش كردم نخوابيدي من هم مشغول كارهاي خونه شدم  كه متوجه شدم صدايي ازت نمي اد وقتي دنبالت گشتم با اين صحنه روبروشدم البته تيپت هم دست كمي ازمدلهاي فشن نداره ها

 

 

 من وتووماماني آرايشگاه رفته بوديم وتوهم كه آرايشگاه وخوشگل شدن را خيلي دوست داري خصوصا خانم حسيني را كه هم كارش عاليه وهم خيلي مهربونه وباهات حرف مي زنه  بي سروصدانشستي تا موهات را كوتاه كنن بعد كه نوبت ماماني رسيد كم كم خجالت را كنارگذاشتي وسوال پرسيدناي پياپي شروع شد تازه وسط حرفا هم مي گفتي "من خانم حسيني (خانم ارايشگر) را دوس مِدارم "با اين دلبري هرچي مي خواستي خانم حسيني هم بهت مي داد بعدازتموم شدن كارماماني رفتي روي صندلي نشستي وبا حركت دستت گفتي " منم اصلام كُنِد ،‌چشمُم هم اينجوركُنِد" خانم حسيني هم آرايشت كرد كه خيلي نازشدي چنان چشم وابروي ونازوادايي مي اومدي كه خودمون هم مي خنديديم

 

 

واما دوتا عكسي كه من عاشقشم واطوارهاي دخترونه ات را نشون ميده

 

شکلکهای جالب آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان نیایش
10 خرداد 91 12:03
سلام ممنونم که پیش ما اومدی و ممنون از نظر لطفت قربون این دخمل شیرین زبون خدا حفظش کنه
لینک شدی


سلام منم ممنونم که قدم به کبه درویشی ما گذاشتی قربون محبتت با افتخارلینکت کردم
مامان نائیریکا
11 خرداد 91 14:52
عزیزم قربو اون لهجه یزدیت بشم بشم. . نازت بشم


قربونتون بشم خاله فرانک جونم شما هم ناییریکا جونم رامااااااااااچش کند
مامان گیسو جون
12 خرداد 91 0:46
سلام عزیزم خوبی ؟
ای جونم چقدر خوشگل شدی عزیز خاله دست خانم حسینی هم درد نکنه


سلام مامان گیسوی نازنین
خداراشکرخوبیم قربونت محبتت خانومم گیسوی نازم راببوسش
مامان ماهان
12 خرداد 91 12:01
سلاااااااااااااااااااااااااااام.
الهی ی ی ی ی.من موخوام دور این دخمل شیرین زبون که خیلی دلم براش تنگ شده بگردم.
ببخشید خواهر جون که اینقدر تاخیر داشتم.آخه نیست از حال خودم خبر داشتم اینترنتمون رو شارژ نکردم تا خیالم از بابت تعطیلات راحت باشه.امروز خونه مادرم دلم طاقت نیاورد.حسابی دل تنگتونم.البته جبران کردم و شیرینکاریهای حسنی جون رو خوندم.
ایشالله که همیشه شاد و سلامت باشین.


ببببببببببببببببببهههههههه سلام ابجی خانم من
دل به دل راه داره منم خیلی دلم تنگ شده بود برای تو وماهان جونم شرمنده ام نکن حق داری
هروقت بیایی خوشحالم می کنی قربون لطفت عزیزم ماهانم را ببوسسسسسسس
مامان مهشید
12 خرداد 91 23:17
به به چه خانومی چقدر نازنین . حتمی براش اسفند دود کن و صدقه بزار . خدا حفظش کنه . راستی عمل مامانتون چطور شد؟


ممنون مريم جون چشم حتما قربون محبتت خانومم لطف داري
مامان هم به صورت لاپاراسكوپي عمل كردن وكيسه صفرا را بيرون اوردن وخداراشكرحالا بهترن مهشيدجون را ببوسس
سیاه چاله
14 خرداد 91 15:36
سلام.
خوبین؟
آخ جون بازم عکس.
چه دخمل ماهی دارین.خدا حفظش کنه براتون.
میگما میدونستین من اسم شما رو نمیدونم؟!
دوستتون دارم.


سلام خداراشکرخوبیم انشالله تو پست بعدی هم یه عالمه عکس می ذارم
قربونت حکیمه جون لطف داری
جدی می گی ؟؟؟ من فائزه هستم
دل به دل راه داره ابجی کوچیکه
مامان علی
15 خرداد 91 23:09
وای من که آخرش میمیرم برای این همه شیرینی این دخملی . بازم حسابی شادم کردی و حالمو جا آوردی مخصوصا اون گوجه ها و اون فداکاریش خیلی بامزه تازه برای شوهرم هم تعریف کردم کلی خندید الهی که خدا حفظش کنه برات

خدانکنه دوست مهربون من الهی خدا همیشه حافظت باشه
هههههه می بینی ما بزرگا باید یه جاهایی ازاین کوچولوهای شیطون درس بگیریم خصوصا فداکاریهاشون را هههههههه علی اقای گل راببوس دوست نازنین من
مامان علی
15 خرداد 91 23:10
وووی وووی وووی اون سایه پشت چشاتو اون رژلب قرمزت منو کشته چقدم ادا میریزه نیم وجبی بزرگ بشی چی میشی


می دونی خانومم چیزی که جالبه اینه که من اطوارهای زنانه وعشوه های دخترونه را زیادبلد نیستم وبه کارنمی برم ولی حسنی اینقدر تواین مساله وارده که نگو نمی دونم ازکجا یادگرفته چون تواین مورد ژنتیک کاری نکرده هههههههه
مامان نيروانا
16 خرداد 91 8:36
خدا كه چقدر بانمكه اين حرف زدنت. يعني لهجه ي يزديت كه ديگه واقعاً‌دل آدمو ميبره خانوم طلا! من يه جورايي واقفم به اين لهجه. جووووونم به اون موهاي فرفري خوشگل. جونم به اداهاي دخترونه ت. جونم به شيرين زبونيات. خدا محكم تو دستاي خودش نگهت داره عزيزم. ميبوسمت حسابي.
(اينو يواش نوشتم، يواش بخون خاله جون، يه وقت ديگه هوس نكني به آرايش. حيف صورت خوشگلت نيست آخه )


قربونت محبتت فریبا جون عزیزم خیلی بهمون لطف داری مشکلی داریم با این ارایش که نگو وتازه من اصلا ارایش نمی کنم یه جورایی فقط برای مهمونیهای رسمی وعروسی واصلا عادت به ارایش ندارم والبته ازاین موضوع راضیم چون به هرحال این مواد ضررداره ولی ازدست این دخملی که خیلی به ارایش کردن وارایشگری علاقه داره همش سعی می کنم حواسش را پرت کنم تا یادش نیفته نیروانای نازم را ببوسش

سيدومامان
17 خرداد 91 12:46
سلام

دخترنازوشيرين زبوني داري خدابرات حفظش كنه
خوشحال ميشم به ماهم سربزني


سلام
ممنون ازلطفتون
ای کاش ادرستون را می ذاشتین تا بیام لطفا ادرستون را برام بفرستید می خوام باهاتون اشنا بشم
مامان آريا
17 خرداد 91 13:08
جيگرتو برم خاله قربونه اون مدل خوابيدنت فداي دخمرم برم با اون عشوه هايي كه مي ياي منم عاشقتم


قربون محبتت عزیزدلم لطف داری اریا جونم راببوسش
*پرنیان*
20 خرداد 91 19:41
عزیــــــــزم ماشالا به این گل دختر

خانومی تولدت مبااااااااااااااااااااااارککککککک!!!!!


قربونت برم پرنیان گلم
ازت ممنونم هزاران بار تو اولین کسی هستی که بهم تبریک میگی بازم ممنون
فایقه
22 خرداد 91 22:09
سلام
خوبی
چرا هنوز آپدیت نکردی؟؟
این همه سورژه های با حاال بوده است
خوش باشی


سلام خداراشكر
مشغول نوشتن خاطرات سفرم فقط عكسامونده كه بايد ازت بگيرم
چه سوژه اي ؟ يادم نمي اد!!!!!!