حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

حسنی وخرسیهاش

دخترمهربون مامان سلام حدودیکسال پیش خاله ازمشهد برات یه خرس آبی کوچولو سوغات آوردکه خیلی دوستش داری وبهش میگی "خیسی آبی " چندروز پیش هم که کارداشتم وتوهم حوصله ات سررفته بود یه عروسک خرسی سفید ازبوفه ات آوردم وبهت دادم تا تنوعی باشه ومشغول بشی این خرسی سفید خوشگل اولین اسباب بازی سیسمونیت بود که بامامانی خریده بودیم وجنس خیلی نرمی داره توهم عاشقانه بغلش کردی وبوسش کردی وبراش غش وضعف رفتی واسمش را گذاشتی "خیسی خوبی" حالا وقتی می خواهی غذا بخوری اول به خرسیها غذا میدی وجالبه که کارها وحرفهای من را تکرارمیکنی گاهی هم اونها را به من میدی بهشون شیربدم هرجا میخواهی بری دوتاییشون رابغل میکنی ومی بری با اینکه هنوز خرسی سفیده برات...
3 آذر 1390

قدم به قدم تا اسقلال

دخترشیرینم سلام کم کم داریم به روزتولددوسالگیت نزدیک میشیم ونگرانیهای من روزبه روز بیشتر میشه مسئله ای که مدتهاست ذهنم را مشغول کرده اینه که چگونه شیردادن بهت را قطع کنم با این که من کارمندم وبخش عمده روزرا خونه مامانی هستی وشیرنمی خوری ولی همین که دررا بازمیکنم چنان با ذوق وجیغ وبلبل زبونی فراوان ازم استقبال می کنی که قندتودلم آب میشه واون لحظه بهترین لحظه روزم هست بانگاهی ملتمسانه منتظر میشی تا من لباسم را بیرون بیارم وبهت شیر بدم توفاصله زمانی که شیر می خوری ومن با عشق مادرانه ام به چشمهات نگاه میکنم سکوت وارامشی بینمون برقراره که باعث میشه خستگی روزم ازتنم بیرون بره توهم بعدازشیرخوردن...
1 آذر 1390

عروس خانوم

همه هستی من سلام این مدت چندتاعروسی داشتیم وتوهم که عاشق رقص وآهنگ و..... بماند که من اصلا چیزی ازعروسی نفهمیدم چون همش به دنبالت بودم که از یه سالن دیگه سردرنیاری وگم نشی ولی حضرتعالی حسابی جوگیر شده بودی این هم یه عکس ازعروسی البته با هزارزحمت گرفتم چون یک لحظه نمی ایستادی                                                  بعدازعروسی همچنان لباس عروسیت را میاری که بپوشی وبه قول خودت "بیریم علوسی" فکرمیکنی اگه لباس عروسیت را بپوشی عروسی هم جورمیشه واما ماجرا...
1 آذر 1390

سی آبان

 حسنی جونی من سلام این پست را میذارم برای اونی که خیلی برام عزیزه وامروزیازده سالش تموم میشه یه گل پسری که به یادعلی من وبا خواست خدا اتفاقی به زندگیم اومد وازاون روز انگاردررحمت به روی من بازشداولین نمونه اش اینکه خیلی طول نکشیدکه خداتورا بهم دادوحالا فاصله روزهای تولدهاتون نه روزه ازخداوند بزرگ می خوام که همیشه سالم وصالح زیرسایه مادرخوبش سربلندوسرافرازباشه وخدا پدرش را قرین رحمت کنه مطمئنم او این پست را نمی خونه ولی نوشتم که هم من بدونم هم تو که فراموشمان نشه که سی آبان تولدشه   ...
30 آبان 1390

خانوم دکتر

  دختردسته گلم سلام فردا عید سعیدقربان هست این عید برتو ودوستامون وهمه مسلمانان جهان مبارک باشه چهارشنبه که ازسرکاراومدم دیدم سرما خوردی وآب فراوان ازچشم وبینیت سرازیره توهم حسابی کلافه شده بودی وبا لحن معصومانه ای گفتی "من میریشم(مریضم) شبت(شربت) بخولم(بخورم) خوب شم" ازطرفی چنان با اندوه فراوان این حرف را زدی که دلم برات کباب شدازطرفی هم تعجب کردم که این کلمه های قلنبه سلنبه را ازکجا یادگرفتی تو همین حال وهوا بودم که رفتی وکتاب حکیم ودخترپادشاه را آرودی ودرحالیکه کتابت را ورق می زدی برام تعریف کردی که "بیبین نی نی میریشه شبت خولده خوب شده " تازه من فهمیدم که ازچه طریق اطلاعاتت زیاد شده با اینکه ازشربت خیلی بدت ...
15 آبان 1390

بیست وسه ماهگی حسنی خانوم

حسني گلم سلام اول ازهمه معذرت می خوام این پستت به تاخیر افتادچون اینترنت محل کارم خراب بود وهرشب هم توی خونه می خواستم بیام نت نشرایط فراهم نمیشد ازطرفی این چندروز به دلیل محبتهای خیلی نزدیک ستایش کوچولوی سرما خورده تو هم مریض بودی ومن دیگه اصلا نتونستم بیام تا اینکه امشب کمی حالت بهتر شده وتورا با کتابهات مشغول کردم واومدم این پست را کامل کنم البته قبلا متنش را درست درروزنهم آبان ماه نوشته بودم به همین دلیل همون متن را بدون تغییر می آرم امروز نهم آبان ماه هست وتو ماهگي را هم تموم كردي ديگه بزرگ شدي وخانومي شدي   خيلي شيرين شدي و يه دستگاه كپي آخرين مدل يا بعبارتي مثل طوطي شدي هركي هرحرفي ميزني يا هرحركت...
13 آبان 1390

سفرنامه مشهدي حسني

 زواركوچولوي مامان سلام بالاخره صبح يكشنبه ازراه رسيدوباهم صبح زود رفتيم فرودگاه بابا عباس ومادرجون هم اومده بودن بدرقه مون صبح كمي اب ريزش بيني داشتي وازاين مساله نگران بودم ولي با توكل برخدا رفتيم سوتيهاي من وبابا توی فرودگاه بماند شيرين زبونيهاي تو همه را اول صبح به وجد آورده بودوهمسفريها قربون صدقه ات مي رفتن يه جايي تواينترنت خونده بودم كه زماني كه هواپيما اوج ميگيره يا مي خواد فرود بياد به دليل تغيير فشارهوا گوش مسافرا دردمياد بزرگترها با قورت دادن اب دهنشون يا خوردن شكلات يا.... اين مشكل را برطرف ميكنن ولي به قول تو ني ني توچولوها كه نمي دونن چه اتفاقي افتاده ازدردگوش گريه مي كنن وراه چاره اش هم اينه كه ...
30 مهر 1390