استادکلاس بازیگری
دخترعزيزمن سلام روزدوم تيرماه درمورد يه معجزه صحبت كرده بودم وحالا به خاطر ماجراي توبايد اون معجزه را زودترلو بدم قضيه ازاين قراربود كه اون روز كه خاله رفته بود دكترتا تاريخ عمل مشخص بشه اقاي دكتربعدازسونوگرافي گفتن حامله است واوج شادي ما اون روزرقم خوردخاله اين مدت به خاطر ويارش صبحها مياد خونه بابايي وتوهم كه ديگه شمع وگل وپروانه دورت جمع هستن ازشب لحظه شماري مي كني تا صبح بشه وبري خونه بابايي شب قبل ازعيدفطربا خاله وعموقرارگذاشتيم تا صبح عيد بيان خونه ما وباهم بريم صبحانه عدسی بگيريم وبريم خونه بابايي. اون شب تا ديروقت بيداربودي چندبارخوابوندمت ولالايي خوندم ولي بعدازچنددقيقه كه مشغول جمع وجوركردن خونه بودم سروكله ات پيدا ...
نویسنده :
ماماني
10:37
خداحافظی باپوشک
همه وجودمادر سلام مدتي بود كه توفكرگرفتن پوشكت بودم بعضي بهم مي گفتم ديرشده اينجورشده اونجورشده و.... ولي من دوست ندارم كاري را زودتراززمان مناسب انجام بدم وتورا ازاربدم وموقعيت بغرنجي به اجباربه وجودبيارم انچنان كه نتايج فوق العاده بدش را توي يكي اربچه هاي فاميل ديدم به همين دليل حرفهاي گاها ناخوش ايند ديگران را به خود مي خريدم با مشورت با دوستام واستفاده ازراهنماييهاي خانم جوفراست تو كتاب مادركافي به اين نتيجه رسيدم كه حدودا سن دوونيم سالگي كه سيستم عصبي دفع ومثانه بچه كامل شده زمان مناسبي براي پوشك گرفتنه ضمن اينكه مدتها بود شبها تا صبح پوشكت خشك مي موند واين نشان مي داد زمان مناسب فرارسيده تصميم داشتم ب...
نویسنده :
ماماني
9:09
پيش به سوي استقلال
حسني خانومم سلام اينقدر حرف دارم كه نمي دونم ازكجا بگم مدتي بود كه محل خوابت معضلي شده بود بعدازشيرگرفتنت چندروزي روي تخت خودت خوابيدي ولي بعد ازحدودده روز موقع خواب بهانه مي گرفتي ويا حتي كابوس مي ديدي ونهايتا مي اومدي كنارمن وفورا هم خواب مي رفتي بعد من مي ذاشتمت روي تخت خودت گاهي خودم هم ازخستگي خوابم مي برد ونيمه هاي شب با لگدجنابعالي بيدارمي شدم وبا اون خواب الودگي تورا بغل مي كردم وتوجاي خودت مي خوابوندمت البته چنددفعه اي هم به خيرگذشت چون درحاليكه بغلت گرفته بودم نزديك بود بيفتيم به هرحال دوباره تمرينم را بايد شروع مي كردم ابتدا سعي كردم كمي روند روزمره مون را عوض كنم به اين ترتيب كه وقتي ازاداره مي اومدم دنبالت بعدازچنددق...
نویسنده :
ماماني
0:05
تسليت
هموطنان عزيزم درغرب كشور مصيبت وارده را بهتون تسليت مي گم وازخداوند متعال براتون صبرجزيل مي خوام ازخدا مي خوام بلاهاش را ازاين كشور برداره هم بلاهاي اسماني وهم زميني همچنين شرادمياني كه خودشون بلا هستن
نویسنده :
ماماني
8:45
تاسف عميق من
نازنينم سلام قبل ازهرچيزبابت تاخيرم معذرت مي خوام گاهي وقتا خيلي ازچيزها دست به دست هم مي ده تا ادم ازسعادتي بزرگ محروم بشه مدتي بود كه نتونسته بودم اتفاقات جديدرا بنويسم ازبس مطلب براي نوشتن زيادبود تنبلي كردم والبته مسائل جورواجورديگه اي هم پيش اومد كه اصلا توان نوشتن نداشتم لپ تاپ مشكل پيداكرده بود وخيلي زود قهرمي كرد چنددفعه اي هم براي تعمير وتعويض ويندوز فرستاديمش ولي زيادافاقه اي نكرد واجبارا براي تعميراساسي فرستاده شد ازقضاي روزگاراين روزا زمان اوج كاري اداره هم هست وسرم شلوغ بوده وفرصت نكردم به اينجا سربزنم امروز لا به لاي كارا يهوبه دلم افتاد براي خستگي دركردن يه سربه وبلاگ بزنم وقتي بازش كردم خيلي شرمنده شدم پيغامها...
نویسنده :
ماماني
23:55
دنياي زيباي دخترم
عزيزترينم سلام قديميا هميشه ميگفتن بچگي هم عالمي داره با اينكه همه اين جمله را قبول دارن ولي گاهي ادم به عينه مي بينه ووقتي به دنياي شما كوچولوها واردميشه سرشاراز شادي ولذت وزندگي ميشه جمله جمله حرفات قشنگ هستن ولي من فرصت ويادوهوش نوشتن همه اونا را ندارم پس اون گل درشتاش را مي نويسم تا همين هم ازذهنم فرارنكنه يه مدت همينكه ازصبح پاميشدي يه روسري سفيد كوچولوكه براي زمان نوزاديت بوده را روسرت مي نداختي بدون اينكه پايينش را گره بزني ويا اجازه بدي كسي اينكاررا برات انجام بده، كل روزسرت بود بالاخره معلوم شد كه اين روسري موهاي بلند جنابعالي هستن وتو هم توعالم خودت غرق بودي وقتي با اين موهاي بلند سپيدمي رقصيدي ازاون لحظه هاي شاهكار...
نویسنده :
ماماني
14:33