ماجراهای حسنی جونی
نازدونه من سلام اين روزها اينقدر حرفها وحركاتت شيرين شده كه عكس نشان دهنده همه آنچه كه درحال انجامه نيست ضمن اينكه تا ميام ازت عكس بگيرم همه توجهت به موبايل جلب ميشه وديگه كارت را ادامه نمي دي من هم بيشترترجيح ميدم ازشیرینی اون لحظه نهايت بهره را ببرم وبا عكس گرفتن همه چي را خراب نكنم فقط گاهي كه خودت اجازه بدي ازت فيلم مي گيرم براي ثبت اين لحظات مي نويسم تايادم نره كه چيا كه نميگي وچه كارها كه نمي كني حداقل با نوشتن كمي هيجانم فروكش كنه یه روزکتاب حسنی را آوردی وبا اشاره به بالای اولین صفحه کتاب به من گفتی" این چیه "من هم گفتم بنام خدا ازاون روزبه بعدهرموقع کتابی را بازمی کنی بلند می خونی "بنام ادا(oda)" وبعد شروع مکینی به تعری...
نویسنده :
ماماني
11:22